شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
بی تماشایِ تو با این همه غم ها چه کنم؟تو نباشی گلِ من با شبِ یلدا چه کنم؟...
خدا کند همه ی عشق ها به هم برسندمن وتو نیز در این لا به لا به هم برسیم...
عطسه هایم عرصه ی پاییز را پر کرده استحرف رفتن می زنی هی صبر می آید فقط...
صبح آمد،خنده ات جاریست، لبخندت بخیر......
گر بگویم با خیالتتا کجاها رفته اممردمان این زمانهسنگسارم می کنند...
خدا کند همه عشق ها به هم برسندمنو تو نیز در این لابه لا به هم برسیم...
مرز ها را بسته ام احساس امنیت کنیبا خیال راحت از آغوش من لذت ببر...
دیگر چه بلاییست غم انگیز تر از اینمن بار سفر بستم و یک شهر نفهمید...
دیگر چه بلاییست غم انگیزتر از اینمن بار سفر بستم و یک شهر نفهمید.......
وای اگر کار من وعشق به یلدا بکشد...!...
شب یلدا شده خود را برسانی بد نیستامشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیست...
موی تو باشد وشب را به درازا بکشدوای اگر کار منو عشق به یلدا بکشد...
میشود خوبترین قسمت دنیا با توگر که توفیق شود یک شب یلدا باتو...
پاییز شد که خاطرهها دورهام کنند/ فصل خزان، محاکمه ی دوره گردهاست...