زندگی پُر از عشق و رنگ می شود وقتی شادی را، در قلب دیگران نقاشی کنی...
سوزهای گاه و بیگاه پاییز مرا به داشتنِ آغوشِ تُ مشتاق تر می کند
هر صبح با طلوع چشمانت جرعه جرعه نگاه مست تو را چون چای قندپهلو سر میکشم
زندگیت رنگی می شود وقتی که تو شادی را در قلب دیگران نقاشی کنی
چه شباهتی! هر دو برای رسیدن ترک برمی دارند انار و دل ....!
بی تاب ترینم؛ بگشای ساحل امن آغوشت را، قراری باش بر موج های طوفانی دلم... .
به چال گونه ی عاشق کشی مستانه معتادیم خدا شکرت که در دام بلای عشق افتادیم
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد
رودخانه است راهش دهید...راهی به دریایش دهید...مستانه و طوفانی است...راهی به دنیایش دهید.