عمر ، مانند سوختن یک شمع به پایان میرسد و ما همچنان در انتظار کسی هستیم که درکمان کند ...
وقتی عشق به پایان میرسد بدان که عشق نبوده است عشق را باید زندگی کرد نه آنکه به یاد آورد.
رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسد تا که عمری هست ناز یار را باید کشید
یلدای گیسوان من آغاز می شود پاییز بی بهار به پایان رسیده است کاری نکن که شهر خبردارمان شود خواب از سر تمام کلاغان پریده است
از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم...
طرحِ لبخندِ تو پایان پریشانیهاست ...
از تو آغاز می شوم در تو پایان می گیرم
به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز فرو ریخت پرها نکردیم پرواز
پایان راه ها دلی که به بی راهه از تو دور شد