زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
نـاحِـلـہ...
امروز خدا با من یار بود! گریه ام را کسی ندید.همه باران را دیدند.وقتی که باران دستی به سر روی خیابان میکشید تا برای جشن بهار آماده شوند، همه گریزان به گام هایشان سرعت داده بودند...نمیدانم از چه فرار میکردند! موسیقی آرام ناودان از سرعت من می کاهید...چه...
متن دلنوشته غمگین
سرما به قدری بود که ماهیت باران راهم عوض کرده بود.درون خانه هوا سرد تر از کوچه و خیابان بود.لباس سفید کوه رو به رو، هوای ابری،دانه های بی قرار برف...گویا پایان سفر پدر و مادرم با پایان سفر دنیایِ کسی دیگر و رسیدن به مقصد ابدی اش مطابقت داشت.
کودکان ...
متن دلنوشته غمگین
دل به دل او بست... روز ها چشم باز میکرد به امید دیدار اما هیچ نمی دید، دیگر صدا برایش کافی بود و وجودش. جالب بود اما عطر حضورش را بیشتر از هر کس دیگری حس میکرد. شب هایی که درد امانش را می برید و از طاقتی که داشت ما را فرا تر میگذاشت باز با آوازش رهسپ...
متن داستان اتاق
دیدگانش جز سیاهی چیزی نمی دید. خواست چشم بگشاید اما تاریکی انگار دست و پا در آورده بود و روی چشم هایش خانه ای بتنی ساخته بود. دستان کم توانش را به آرامی افتادن برگی روی آب تکان داد. همین تکان کم کافی بود تا گرمای محبت دستی که روی دستانش جای گرفته است...
متن داستان اتاق
سرش را به هر سختی بود از روی بستر بیماری چرخاند. چشمان کم سوی خود را با دقت به سمت صدا برد . جز تصویری تار و مبهم که مقصر آن شبنم های اشک بود ،چیزی عاید نشد. این صدا و این تصویر مبهم متعلق به هیچ کدام از پزشکان و پرستاران مراقب او نبود. درب ورود که ب...
متن داستان
خواست سرش را بچرخاند و مکانی که اکنون درون آن است را وارسی کند، اما نتوانست!سرش سنگین بود، گویی گردنش قفل و چشم های کنجکاو و بیقرار او جز نور سفید رو به رو ، اجازه ی دیدن اطراف را نداشت.
خود را تسلیم قفلی که تنها آن را حس میکرد و وجود خارجی نداشت کر...
متن داستان
درحالت خلسه ی فکر و تنش و اضطراب، با پاهای برهنه بر خاک مرطوب که خزه های نرم و مخملی زینت بخش آن است گام برمی دارد ، چشمانش را به آسمان نیمه ابری که از لابه لای شاخ و برگ درختان تنومند و سر به فلک کشیده تلاش برای خودنمایی میکند ، می دوزد. دستان درخت...
متن داستان
یه جایی شاعر میگه:
دنیا رو بی تو...
نمیخوام یه لحظہِ
دنیا بی چشمات
یه دروغِ محضہِ...♬
و امان از دنیای دروغین بدون چشم هایت......
متن حرف دل