متن زانا خلیل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا خلیل
آدمی، درختیست
در میانهی یخبندان!
هرچه هم تقلا بنماید،
سرانجام سوز مرگ، او را از پا میافکند.
به دو تن هیچ اهمیت مده:
یک، آنکس که در پیشگاهت تو را میستاید و
دو، آنکه پشت سرت،
تو را کوچک میشمارد.
از قاتل خطرناکتر
آن شخصیست،
که وقت تو را تلف میکند.
در زندگیات
حتا با روحت هم
به سوی حقیقت گام برداری،
باز به آن دست نخواهی یافت.
زیرا حقیقت
در عدم است، نه در وجود.
تمام تلاش آدمی
از آن روست، که به خوشبختی برسد.
غافل از آنکه،
زندگانی،
دریایی بیساحل بدبختیست!
نکبتی، که رستگاری به آن نیست.
اگر میخواهی،
در آرامش بمیری،
عاشقانه زندگی کن.
طلوع خورشید
هیچ فایدهای ندارد
اگر ما را از خواب برنخیزاند!
هیچکس خوشبختی را به تو نمیبخشد
خوشبختی از درونت فریاد میزند!
بخند،
تا پیدایش کنی...
باز میگردم به خویشتنم،
چنان خواهم مُرد
متفاوت از مرگ دیگر مُردههای شهر
لیک در آن مرگ
چنان خواهم زیست
متفاوتتر از زندگانی مُردەهای شهر...