چهارشنبه , ۷ آذر ۱۴۰۳
تنهایی نام دیگر پاییز استهر چه عمیق تربرگ ریزان خاطره هایت بیشتر......
گاهی تنهاییزیباترین اتفاق دنیاست......
و عشقپنهانی ترین راز پاییز است......
من عادت دارمغصه ی هر اتفاق بدی رویه دفعه بخورمنه تمام عمر..!...
آدمازود دوست میشناما سالها باید بگذرهتا یکی رفیق بشه!قربون هر چی رفیق بامرام...
حتی خوابتم قشنگه......
بمان،اما این بار از آن ماندن هایی که رفتن ندارد...این بار به زبانِ عامیانه، بمان... به زبانِ همه، که وقتی تنها می شوند، ماندنِ کسی را زیرِ لب با صاحبِ آسمان ها در میان میگذارند...یک بار هم به خاطرِ کسی که یک عمر است برایت میمیرد، بمان...بمان اما نه با سکوت، بگو، بنویس، نقاشی کن که به خاطرِ من مانده ای......خودت میدونی که چقدر دلم میخواست امشب، تولدت مبارک رو تو گوشت زمزمه کنم...اما نشد...بمون کنارم تا سالهایِ بعد به این...
تمام آرزویم استسرودن غزل ز تو و شرح دلتنگی ام...!...
زندگی یعنی همین لبخند توعشق یعنی یک نفر مانند توهمسر عزیزم تولدت مبارک...
همه مون یه رفیق داریمآنقدر برامون مهم و دوس داشتنیه که وقتی تو رابطه ش مشکل پیش میاد،ما بجاش غصه میخوریم و پیر میشیم...
فرعون به گل مانده ی افسانه ی نیلمهر بار که شود گوشه ی چشمان تو مرطوبتا اینکه بفهمیم که از ماست که بر ماستهیزم شکن دهر تبر ساخته از چوباز دست دلم شاکیم ای عشق تو داورمن تن به مدارا بدهم یا که به سرکوبدل زنده به عشق تو ام اما به چه صورتمانند مسیحی که به نا حق شده مصلوب....
نه اقرار میخواهدنه اغراق تنها تو دانی که چیست احوالِ ما...گفتن نمیخواهد، شما آگاه هستید از آنچه چشم هایتان بر سرِ روزگارِ ما آوردحتی مطلع هستید از چاشنیِ لبخند هایتان همراهِ لحظه ها و خوب ایمان دارید به حواس پرتیِ ما به خالِ هندویتان بنده از عالم چیزی نخواهم جز آرامشِ قلبیتان خوش بود هر لحظه حالِ دلِ شما که در این وادیِ حسرتنبود دلِ ما را جز شما مرهمِ جانی......
آسایشی که هست مرا،کنار توست...
تنهاییت را بچسببی خیال آدمها..وابستگی فقط درد دارد!!....
پدر من ،۲۵ سال پیش حق طلاق داده به مادرم..ازش دلیلشو پرسیدم گفت :وقتی یه زن دلش باهات نباشه ونخواد که توی زندگیت باشه ،با اجبار نگه داشتنش؛ظلم به خودته …...
در این هستیِ غم انگیزوقتی حتی روشن کردنِ یک چراغِ ساده یِ «دوستت دارم»کامِ زندگی را تلخ میکندوقتی شنیدنِ دقیقه ای صدایِ بهشتیاتزندگی را تا مرزهایِ دوزخ میلغزانددیگر نازنینِ منچه جایِ اندوه؟چه جایِ اگر؟چه جایِ ای کاش؟و من....این حرفِ آخر نیست!به ارتفاعِ ابدیت دوستت دارمحتی اگر به رسمِ پرهیزکاری هایِ صوفیانهاز لذتِ گفتنش امتناع کنم......
سرت سلامت رفیق قدیمیچه اوقات خوشی که در کنار تو گذشت....
برای کسے دل به دریا بزنیدکه همسفر بخواهد،نه قایق......
دلیل نفس کشیدنمخیلی خوشگل اومدی تو زندگیمحال خوب هر روزم را مدیون توام...
آرزو دارم خوشبختی و آرامش رو با تمامِ وجودم در کنار تو تجربه کنم...
رفیق با مرام، وجودِ مهربونتو فقط به خاطرِ خودت میخوام...
رفیقِ قدیمیِ من، امشب آرزو می کنم برایِ وجودِ دوس داشتنی ات که انقدر سیر بخندی که ندونی غم چیه، من اینجا کیلومترها دور تر از تو، جانِ دل، به فکرتم و عکستو می بوسم...
عشق یعنی با چشمِ بسته کسی را دیدن و از بینِ همه دلتنگِ یک نفر شدن...
سهم من از یک یاد هر شش ساعتیک فنجان دلتنگی تلخ است...!...
گاهی آدمای مهم زندگیت ،با کاراشون میگن ؛ دیگه به ما اهمیت نده...ما لیاقت نداریم...!...
اگه رفاقت شما بیش از هفت سال دووم بیارهشما دیگه دوست نیستید، خانواده اید...
بزرگترین اشتباهی که میتوانیمانجام دهیم این استبه آدمها طولانی تر از آنچه کهلیاقتش را دارنداجازه دهیم در زندگیمان بمانند.........
من در کنار تو خوشبخت ترین ضمیر جهانم...
نگاهت میکنم خاموشو خاموشی زبان دارد... زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد......
دنیا همین است...همه ی بادهای آن موافقهمه ی اتفاقات آن دلنشینو همه ی روزهای آن خوب نیست..!اینجا گاهی حتی آب هم،سر بالا می رود...پس تعجبی ندارد اگر آدم ها جوری باشند که تو دوست نداری!گاه گاهی در انتخاب هایت تجدید نظر کن.فراموش نکن تو مجاز به انتخابِ آدم هایی،نه تغییرِ آنها......
آدم بی حوصله مثل یک گوشیه که باطریش خرابه ، یهو دیدی با هشتاد در صد شارژ هم خاموش شد......
…گاهی وقت ها این خجالت لعنتی…یا این غرورِ بی وجدانزندگی مان را بہ هم می ریزد…گاهی زبان ڪہ برای حرف زدن خلق شده…آنجایی ڪہ باید بچرخدلال می شود……و گاهی خودمان آرزویِ بزرگی راڪہ مدت ها برایش…تلاش ڪرده ایمبہ خاطر غرور یا خجالت یا ترس…پس می زنیم وحسرتش را بہ گور می بریم……مثلِ وقتی ڪہ دوستت دارمی……می تواندزندگیمان را عوض ڪند و………نمی گوییمو وقتی دلش سرد شد و رفت………آه می ڪشیم……می سوزیمو فرصتی برایِ جبران نیست… .....
این روزها که می گذرد شادم این روزها که می گذرد شادم که می گذرد این روزها شادم که می گذرد......
میدونستیداشتنت بزرگترین دلگرمیه زندگیمه؟...
تولدت مبارک ماه زیبای روی زمینم عشقم نفسم زندگیم...
وقتی تو زندگیزیاد از خود گذشتگی کنی؛شاید اون دنیا بری بهشت،ولی تو این دنیا میری تیمارستان!!!...
من میدونم نباید خسته شد؛میدونم نباید بُرید؛میدونم زندگی ادامه داره؛فقط دلم میخواست یه وقتایی، یه جایی، یه گوشهای وایسمبگم خستهام و یکی بفهمه چی میگم! نه که فقط بشنوهها، بفهمه!...
تا که رفتی از کنارم ناگهان باران گرفت ابر هم گویا توان این جدایی را نداشت......
سرشار از هیچ شده ام بی تو!پای ماندنم دیگرسخت می لرزد......
کاش هیچ وقت ،مهر آدمی ک سهممون نیست به دلمون نیوفته.....
قسم به عشقکه هیچ به دل نشسته ای ز دل نخواهد رفت...
عشق زیباستولی قد همین زیبایی...مردن و زنده شدنهای فراوان دارد......
آدم که همیشه نباید با اکسیژن نفس بکشه،یه موقع هم هست یکی مثل من با نفسای یکی مثل تو زندست...
برای هیچ چیز اصرار نکنیشدنی؛میشهموندنی؛میمونهاومدنی؛میاد...و رفتنی هم ،میره.......
باران گرفته است کنارِ نبودنتباران گرفته است همان جا که نیستیتکرار میکنم که کمی بیشتر بمانتکرار میکنی که نباید بایستی...
پاییز پشتِ خنده ی مان داد میکشددستِ مرا خیالِ تو در باد میکشددر من...کسی شبیه تو فریاد میکشدحالا کجای شهر و در آغوش کیستی...
زندگی مملو از بالا و پایین استرمزش آن است کهدر بالا ها لذت ببریمو در پایین ها شجاع و استوار باشیم...
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالتعمری که حرام تو شد ای عشق حلالت...
پر کارترین شاعر جهان...شب است!با آن همه شعر سپید کوتاه...
دلبر منی تو...