100 متن کوتاه درخت ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره درخت
100 متن کوتاه درخت ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن درخت برای اینستاگرام و بیو واتساپ
خواستنی تر از من
برای تو
دل گنجشک های چنار همسایه است
هر صبح
با آواز تو
زندگی را جشن میگیرند
دل من که
برگ ریزان
و
بدتر از هزار کوچه در پاییز
خواستی بروی
پشت سرت
درخت
را ببین
S♡M
یک درخت می تواند شروع یک جنگل باشد
یک شمع می تواند پایان تاریکی باشد
یک واژه می تواند بیانگر یک هدف باشد
امروز می تواند آن “یک روز” باشد
هیچ درختی
به خاطر پناه دادن به پرنده ها
بی بار و برگ نشده است...
تکیه گاه باشیم ،
مهربانی سخت نیست..!
با بعضیا بشینی لب جدول زیر سایه درختم بت خوش میگذره
با بعضیا شهربازیم بری باز کسل و بیخوده
جاش مهم نی آدمش مهمه ...
سقوط
برگِ بَرنده ایست
که درخت ، قاطعانه بَر زمین می کوبد.
حادیسام درویشی
تنها یک برگ مانده بود ...
درخت گفت : منتظرت میمانم !
برگ گفت : تا بهار خداحافظ !
بهار شد ولی درخت میان آن همه برگ دوستش را فراموش کرده بود ...
آنکه درختی را می کارد و می داند که هرگز در سایه اش نخواهد نشست،
تازه شروع به درک معنای زندگی کرده است!
خانواده ما مانند شاخه های یک درخت است
ممکن است در جهت های مختلف رشد کنیم اما هنوز ریشه های ما یکی است
شنیده ام که درخت از درخت باخبر است
و من گمان دارم
که سنگ هم از سنگ
و ذره ذره عالم که عاشقانِ همند
مگر دلِ تو که بیگانه است با دلِ من.
می خواهم هر صبح که پنجره را باز می کنی
آن درختِ رو به رو من باشم
فصلِ تازه من باشم
آفتاب من باشم
استکان چای من باشم
و هر پرنده ای که
نان از انگشتانِ تو می گیرد …!
دنیای عجیبی است درخت را می برند 🌴 برای کاغذو کاغذ می گوید ازنبریدن درخت... متن عطیه چک نژادیان
ﺍﮔﺮﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﯾﮏ ﺑﺮﮒ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭﻣﯿﮑﻨﻢ!
ﺍﮔﺮﺍﻣﯿﺪﯾﮏ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺳﺖ،
ﻣﻦ ﺩﺭﯾﺎﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ!
ﻭﺍﮔﺮﺩﻭﺳﺖ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﺳﺖ
سرسبز آن درخت که از تیشه ایمن است
فرخنده آن امید که حرمان نمی شود..
جا ماندم
می خواستم پرنده باشم
و پرواز کنم
حال اکنون درخت ام
با عمیق ترین ریشه هایم
جا ماندم!
- بابا...کاش ما هم می تونستیم فرار کنیم... - پسرم...یک درخت هیچ وقت در حال فرار نمی میره...ما ایستاده می میریم
همه چیز را تراشیده ایم
درخت را
فلز را
سنگ را
خاک را
و گاه یکدیگر را
ستاره ھا
خیره درشب ھا
تورا کم می آورند
ھر بارمرا می شمارند
درخت ھا
دست تکانت می دھند
اما توھمچنان
ماه ِ یوگا نشسته ای !
با درختی سبز گردد این زمین
شادی گل آورد این نازنین
خوش بکاریم هردرحتی یادگار
با درختی زندگی دلپذیر وزین .
روز درختکاری را گرامی می داریم
چون می نگرم به کار عالم بهتر
هر مسئله چند وجه دارد در بر ،
.
از منظر شعر ...آه بیچاره درخت
از منظر جبر ...آه بیچاره تبر
.
لب بر لبت
چنانت به درخت بچسبانم به دلتنگى
که درخت شوى
که رفتن اگر بخواهى ، نتوانى
که بمانى ...!
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن
با قلبم سراغت آمده ام؛
با تنها چیزی که برایم مانده
چون درختی که با تمام برگ هایش
خود را به پاییز رسانده است.
درختی که میوه نمی داد!
...
باغبان،،،
با اره بوسید،
--گلویش را...
لیلا طیبی(رها)
آرزوهایم را این بار
با روبان قرمز آویختم به دست های این درخت
بهار که بیاید
من نیستم
اما تو هزار دسته آرزو داری
که گل کرده ...
مانند درخت که از تبر می ترسد
یا ظلمت شب که از سحر می ترسد
انسانیت آن نشان اشرافی ما
از فقر شعور این بشر می ترسد
آنها که در دل خاک
درخت می کارند
روزی
برای خود و خانواده شان
میوه برداشت می کنند
آنها که در دل مردمان
سخاوت و مهربانی می کارند
روزی
برای دنیا
صلح برداشت می کنند
زندگی در غربت ،به معنای آب غربت به درخت وجود دادن است.
رحمان شاهسواری کینگ
مشتی آرزو
برای پرنده ریختم ،
درخت پر زد ، تا اجاق افروزد،
آسمان
سقف لانه ی پرنده هاست .
حجت اله حبیبی
کلبه گفت :
کاش آغازِ من
پایانِ هیچ درختی نبود
و
دسته یِ تبر
از شرم شکست.
دﺭﺧﺖ با غرور به ﻋﻠﻒ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻟﮕﺪ ﻣﺎﻝ ﺷﺪﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪﯼ؟
ﮔﻔﺖ : ﺗﺒﺮ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ که،ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩی
رود اگر دل به درختی بسپارد کافیست
تا بخشکد وسط راه، به دریا نرسد
فال حافظ که بگیرند همه میفهمند
کار عاشق فقط ای کاش به یلدا نرسد .
درخت ِ نارنج
پیراهنش رابا بهار
گُل دوزی کرده است
بازکن پنجره را
نسیم اوازِ ان را
منتشرمی کند
وقتی برگ ها از آغوش درخت خسته می شوند!
آه می کشد ! پاییزی که می داند سردترین فصل جهان/ تنهایی است...
مثل درختی که برگی برایش نمانده
دیگر چیزی ندارم به پایت بریزم
می خواهی با مهر بمان
می خواهی خزان به پا کن.
هی ضربه از این ضربه از آن خورد درخت
خندید اگر زخم زبان خورد درخت
با اینکه تبر خورد ولی درد نداشت
چون تازه به درد دیگران خورد درخت
عباس صادقی زرینی
من از جدال زندگی بازمی گردم
و پاییز می داند
درختی که بر لبهء دنیا ایستاده است،
تکیه گاه مطمئنی نیست
درخت باش و بمان روی ریشه های خودت!
قبول کن که ثَمر اتفاق می افتد!
رضا حدادیان