این پاییز،چقدر پاییز است
دلم گرفته ..
نیستی و هستم هنوز
بی جان و بی رمق ..
خسته از روزهایِ تکراری
فرسوده ام در شب هایِ بی روزن
سیاهیِ مطلق ..
انصاف نیست
اینگونه که نیستی
پاییز هم
دق می کند چه برسد به من !
دلم برایت پَر می زند
از اینجا که منم تا آنجا که تویی
از اینجا تا ثریا ..
مرا که به دوست داشتنت
اینچنین سکوت کرده ام
به زندگی برگردان
مگذار سیاه پوشِ عشق شوم
میان واژه هایِ سپید ...
ZibaMatn.IR