مگر دلتنگی از نام او آغاز...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن عطیه چک نژادیان
- مگر دلتنگی از نام او آغاز...
مگر دلتنگی از نام او آغاز میشود
که جان به گریه میرسد و راز میشود
شب از فراق او دل آسمان ترک برداشت
قلم شکست و گیتار سکوت، ساز میشود
دعا که میکنم، غمم پایان نمیرسد ز او
خاطرات دور است و دل، پر آواز میشود
دوباره بی او باغ دلم خشک میشود
و سیب سرخ وصل، پر از ناز میشود
خدایا غمم به معراجت نمیرسد
مگر که اشک، بهانهی اعجاز میشود
اونبود و بعد آمدنش باران نیامدهست
زمین ترک ترک شده، قرآن نیامدهست
دعا بدون بوی او سجاده نیست، کیست؟
و ماه، بی نگاه او پنهان نیامدهست
جوهر دل از او می گوید و قلم نمی خواهد
غروب، با غم او آسان نیامدهست
به هر خاطره نگاه کنم نیست، با اینکه هست
که آینهست و چهره درکودکی نیامدهست؟
ربنا این دلم که برای خاطره اش گرفته باز،
چه کرده است که دلم ز او همراه نیامدهست؟
خدایا ماندهام در دامِ این دیروزِ خاموش
دلم با خاطراتش، مثل شب، سرد و فراموش
بده آرامشی تا دل زِ زخمِ کهنه برخیزد
که با گذشته محبتی هم نمی خواهم نمیدانم
تو کاری کن که این دل، با گذشته آشتی گیرد
که مهر تازهاش جانم تواند دردل گیرد
نمیدانم چرا، با اینکه در دل جای دارد
نشانِ ناراحتی ز او از چشمِ من، پرهیز ندارد
چرا! بغضِ پنهانم نمیگذاردش گویم
ولی جانم هنوز از عطر نامش جان دارد