عشق یعنی که بمانی وسط خون...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

عشق یعنی که بمانی وسطِ خون خودت
سر به لبخند ببازی، به جنونِ خودت

عشق یعنی همه‌جا مرگ، ولی راه نجات
عشق یعنی که بسوزی به درونِ خودت

دل به تاراج دلم دادم و تارم تو شدی
زخم بر زخم فزودم که شکارم تو شدی

نه فراموشی و نه مرهم و نه مغفرتی
من به اندوه رسیدم که مزارم تو شدی

چشم وا کردم و دیدم که خدا نیست در آن
سایه‌ای ماند ولی نور و صدا نیست در آن

من که صد بار در این کوچه فرو ریخته ام
کاش می‌گفت کسی راه خطا نیست در آن

من امامی به دل زخمی خود بودم و بس
روضه ام را به سر نیزه رساندم نه به کس

این علم خون خودم بود که بر دوش کشید
و تو آن فاتحه خوان رهگذری و بی‌نفس

تو شدی مقصد این خستگی ممتد من
من شدم جاده شدی گردنه ی ممتنع من

تو شدی علت هر آتش و اندوه و امید
این چه عشقی ست که افتاده به این گردن من

عشق تقدیر نمی‌پرسد از آغاز و دلیل
عشق آن حادثه‌ای نیست که باید به قبیل

تو که دنبال شفایی چه خبر از داغی ؟
درد باید بکشی تا بشوی اهل اصیل

محمد خوش بین
ZibaMatn.IR
خوش بین
ارسال شده توسط
ارسال متن