متن رنج عاشقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رنج عاشقی
گفتمش رحمی کن او، خندید و رفت
گفت دل، رازِ مگو... خندید و رفت
مویه کردم، مو به مو؛ خندید و رفت
لحظه لحظه؛ کو به کو، خندید و رفت
حسّ من، میگفت: «او»... خندید و رفت
چشمِ من، در جستجو... خندید و رفت
اینکه هستی و ندارمت،
خودش غمی جدا از غم هاست.
آشوبم و جز روی تو آرام دلم نیست.
خسته ام از زیادی نبودنت.
چشم تو چشم که نیست، بلای جان دل ماست.
عاشقی قصه ی تلخیست میان من و تو.
که فقط من به تو دل بستم و تو بی خبری.
آدمی تا بار مردم را در اینجا برنداشت
کاسهای از آب کوثر هم در آنجا برنداشت
اهل دل کو تا که دریا جای صحرا پس دهد
هیچکس مصراع سرگردان من را برنداشت
مو و دندان ریخت، تن فرسود، قامت شد کمان
قلب بیصاحب سر از آمال دنیا برنداشت
بارها این...
چشمانم تشنه ی عشق بود،
کاش از چشمانت عشق چکه نمیکرد.
ظلم نباشد ز تو من دورم و درگیر توام...
درد و درمانم یکیست ـ..
آن هم سیه چشمان توست...
بیچاره دل عاشق و دیوانه ی ما...
دلخوش به نگاه کسی هست که نیست...
گریستم برای نداشتن کسی که...
به حال و روز دیوانگی ام خندید...
او چه میدانست معنی دوست داشتن را ..