متن حسرت و عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت و عشق
ُعمریست که آوارهی کوچـهای بنـامِ عشــقم،
بندهی خاطرِ توام و گویی بین جهنم و بهشتم!
به نام تو آغاز شد، صد دفتر شعر.
در سکوت نگاهت، تمام سطرها گم شدند.
دست در دست واژهها، به دیدنت میآیم
و سطرها را با تو به تماشا خواهم نشست.
دل ما غرق،
موج زلف مشکین تو شد،
بگذار نسیم
در پیچ مژگانت بیاساید،
شاید ببرد
راز شب را
از سایهی چشمانت.
مهتاب اگر
تابِ نگاهت داشت،
میسوخت
در آهِ پنهانت.
ای کاش بگویمت آرام:
جانم کجاست؟
در جانت.