دل از مهر تو بریدم ولی...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دل از مهرِ تو بریدم، ولی نمیشود
با قلب جنگی آفریدم، ولی نمیشود
عقل گفت که غیرتت کو، نباید دوستش داشت
چشمم به دام عشق مامان پرید ونمیشود
هر شب میانِ کودکیم گم‌ام هنوز
هرچند زتو رهیدم ولی نمیشود
عقلم به خشم گفت: فراموشش کن، برو!
دل گفت: ولی او مامانست، نمیشود
باید شکست، باید از این عشق رد شد...
صد بار خواستم وبریدم، ولی نمیشود
دستِ دلم به پایت افتاد، بی‌خبر
از زخمِ کودکی رهیدم، ولی نمیشود
گفتم دعای فراموشی اش این بار کار سازشد
با بغض، اسم مامان شنیدم، نمیشود
هستی ولی نماند کودکی باتو هیچ‌وقت
با دوستداشتن تو جنگیدم ولی نمیشود
متنفر زآن کودکیم که از تو به یادگار ماند
باز بی‌ تو نمی‌تپم ، ونمیشود
دستم به دامنِ فراموشی نمی‌رسد
هر شب به کودکی گریه آرمیدم نمیشود
از مادری گذشتنِ من کارِ ساده نیست
با هر بهانه‌ای از تو رهیدم، دیدم نمیشود
یک عمر کودکیم خواست که نباشی به قلب من
حتی برای لحظه‌ای دیدم نمیشود
این کودکی مثل خون، به رگم ریخته میشود
این مادر را هر چه چیدم بازرویید ونمیشود
کودکی زدیرینه فریاد زد فراموشش کن
قلب گفت باور کن مادر است نمیشود

عطیه چک نژادیان
ZibaMatn.IR
عطیه چک نژادیان
ارسال شده توسط
ارسال متن