خاک پر غبار در عطش گلوله...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن عطیه چک نژادیان
- خاک پر غبار در عطش گلوله...
خاکِ پر غبار، در عطش گلوله، بوی جان میدهد
دستِ بر اشاره، شیشهٔ خاموش، صلح را نقش زد
کودکِ آواره لالایی، از دل آوار، صدای مادر را میخواند
دردِ دل رنجیده، در لابهلای فریاد بیلب، ناله میشود
چشمِ شب مردمک، در روشنی مین، خواب ماه را میبیند
بغضِ پرغم، مرز را با فریاد عبور میدهد
سنگِ خون سخت، پرچم شعله را در مشت میفشارد
شهرِ بی مکان، در دل ویرانی، راز مقاومت را نهان دارد
طفلِ بی کودکی، با گریهاش، سپیده را بیدار میکند
خشمِ تیررنج، از حنجرهی بیپناه بالا میکشد
چادرِ خاکستر سیاه، در آغوش باد، طعم حضور پدر را گم میکند
سطرِ معنای خطوط، در کتاب دنیا، نام کودک را خط میزند
مرزِ شب حد، از خواب خاورمیانه، گلوله میچیند
آینهی راز تصویر، تصویر خانه را میان دود استکبار میریزد
بامِ دلبی سقف، سقف دعا را با آه میپوشاند
حرفِ باگویش، در گلوی خاموشان، طوفان میسازد
دستِ رنگ اشاره، بر صورت خدا، اشک میکشد
چشم راز دیده ، از قاب دنیا، آفتاب را خط میزند
خاک بر غبار، با بوسهی خون، سرود میسراید
سینهی پراسرار، در ضربان درد، آیه میکارد
رگِ بی تسلیم، با نام آزادی، به رقص میافتد
بانگِ پر صدا، در لابلای خاک، تکبیر میروید
غزه رگ فلسطین، در آغوش باروت در کبود کفن میخوابد
پنجرهی روشنایی دریچه ، به وسعت خون، امید را میبیند
لحظهی خسته زمان، در ساعتی پوسیده، عقربه را گم کرده کودکِ بیسایه بچگی، در پیادهروی مین، دنبال خواب میدود مادر رهین ام، در لالایی موشک، پسرش را میبوسد
زخمِ بیتسکین، روی دیوار بیپناهی، نقشهی دنیا را خط میزند نَفَسِ جان دم، از دهان سنگ، زبان شعله را میسوزاند دستِ اشاره ره، در دل دود، پرچم صلح را برمیدارد
سطرِ درخط، در کتاب جنگ، پرچم صدا مینویسد
رودِ خشک ره، از اشک مردم، گریه میسازد
دلِ ره جان، حرف خدا را با نگاه فریاد میزند
وقتِ غم زمان، در عقربههای آواره، ثانیهای نمانده
نامِ بی نشانه، در سنگ قبرهای بیصدا، دوباره متولد میشود جسمِ شانه مجسم، بر شانهی خاک، هنوز راه میرود
صبحِ جان سحر از میان آوار، فانوس آینده را میکشد
نورِ دل روشنایی، در پناه سکوت، ریشه میدواند
رگِ اشارت ، در نبض غزه، نام زندگی را صدا میزند
نَفَسِ اکسیر دم، در گلوگاه خاک، آواز مقاومت را مینوازد
بذرِ بینَفَس خاک گل صبوری میکارَد
کودکِ بی بچگی، پشت دیوار، با چشم باز، فردا را نگاه میکند