از باغ و فصل غنچه یک...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار سیامک عشقعلی
- از باغ و فصل غنچه یک...
از باغ و فصلِ غنچه، یک عمر خار دیدیم!
در خوابِ سبز فردا، هی گرگ و مار دیدیم!
از آرزو سرودیم، در مرگ قد کشیدیم
از اشتیاق گفتیم، اما دچار دیدیم!
غم پشت غم همیشه، دنیا چه جای شومیست
از بیکسی کشیدیم... از روزگار دیدیم...
آنقدر مشت خوردیم در کوچههای غربت
جوری که زندگی را، تا هست تار دیدیم!
از چشم نوجوانان، هرروز لاله چیدیم
ما در تبِ جوانان، اندوهِ دار دیدیم!
دردی که قاتلِ ماست، در خون شعر پیداست!
پاییز را چه غمگین... جای بهار دیدیم...
ما زخمهای بسیار، در آهِ خویش داریم...
ما داغهای بسیار در این دیار دیدیم...
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، تصویر تلخی از زندگی پر از رنج و محرومیت است. شاعر عمری رنج و مصیبت دیده، آرزوهایش بر باد رفته و در غم و اندوه غرق شده است. او شاهد ظلم و بیمهری بوده و از بیکسی و ناامیدی رنج میبرد. شعر، فریادی است از درد و رنجی که در عمق وجود شاعر و بسیاری مانند او نهفته است.