تو ای اندوه پوشالی تو ای...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار سیامک عشقعلی
- تو ای اندوه پوشالی تو ای...
تو ای اندوه پوشالی! تو ای تشویش ویرانگر!
تو ای بیرحمِ سرخ از مرگ! ای زالوی هر باور!
شبیه مار از دیوار، میآیی به قصد من
اگر میرانمت با سنگ، فردا میرسی از در
تو میتازی به نام ناامیدی، بغض، تنهایی
و جا وا میکنی در بودنم، هی میزنی خنجر
بدان هرگز نمیبازم غرورم را به جادویت
نباید سهمم از فردا شود یک شاخهی پرپر
تو آن چاهی که در عمقت فقط درد است و نابودی
نداری جز ضرر چیزی برایم ای سراپا شر!
هجومت را به آتش میکشم با واژههای خود
که حتی نقطهایی دیگر نماند از تو در دفتر
شکوفا میشوم از رود، از آیینه، از خورشید
به پایان میرسی یک شب شکستت میدهم آخر...
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعراز کتابِ من وارثِ اندوهِ پایینشهر هستم، هجومی از اندوه، ناامیدی و تنهایی را توصیف میکند که شاعر با شجاعت و غرور با آن مقابله میکند. او از این نیروهای منفی بهعنوان مار و چاه یاد میکند که قصد نابودی او را دارند، اما شاعر با قدرت کلام و امید به آینده، به شکست آنها و شکوفایی خود امیدوار است. او با پایداری و استقامت در برابر تاریکی، پیروزی نهایی را برای خود رقم خواهد زد.
اشتراکگذاری