سوال عاشق به معشوق که من...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

سوال عاشق به معشوق که من کجای زندگیتم؟

تو، باران ناگهانی یک غروب گرم،
ردپای نسیمی که خواب موج را پریشان کرده،
تو، نورِ محوی که از لابه‌لای پرده‌های خاکستریِ زمان
بر خاطراتم می‌تابد—
نه دور، نه نزدیک؛
نه آغاز، نه پایان؛
تو، آن سکوتی که پیش از طوفان،
و آن نجوایی که بعد از ویرانی
مرا به خود می‌خواند.

در تلاطم لحظه‌ها،
در خیال سایه‌هایی که بر دیوار دل حک شده‌اند،
تو، همان زمزمه‌ی پنهانی‌ای که در جانِ من ریشه دوانده،
همان ردّی که حتی در زوال نیز
جاودانه است.

اگر هستی، هستی‌ام به تو گره خورده؛
اگر نیستی، نبودنت نیز چون خاطره‌ای جاودان
بر من جاری است.

— تو کجای زندگی منی؟
اینجا،
همین‌جا،
در نفس‌های بی‌صدا
و در آغوشِ شعرهای ناگفته...

ساناز ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR
art.saniebra@
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

عاشق در این شعر، جایگاه خود را در زندگی معشوق می‌پرسد. معشوق نه آغاز و نه پایان زندگی اوست، بلکه حضورش مانند بارانی آرامش‌بخش، نجوائی پس از ویرانی، و زمزمه‌ای پنهان در جان اوست. وجودش، چه حضور و چه غیابش، به زندگی عاشق پیوند خورده و جاودانه است؛ در نفس‌های آرام و شعرهای نگفته.

ارسال متن