تا صدایم را بشنوی کلماتم گاه...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن عاشقانه غمگین
- تا صدایم را بشنوی کلماتم گاه...
تا صدایم را بشنوی،
کلماتم گاه به نازکی ردّ پاهای مرغهای دریایی
بر شنهای ساحل فرومینشینند.
گردنبندیام میسازند،
زنگولهای مست،
برای دستانی که نرماند، چون خوشههای انگور.
کلماتم را از دور مینگرم—
هستند،
اما دیگر بیشتر از آنِ مناند، برای تواند؛
بر درد کهنهام میخزند،
چون پیچکی بر دیوارهای مرطوب.
تو مسبب این بازی بیرحم هستی،
کلماتی که از مخفیگاه تاریکم گریزان بودند،
اکنون همگی در وجود تو ریشه دواندهاند—
تو همهچیز را پر کردهای،
همهچیز را پر کردهای.
پیش از آمدنت،
جای تنهاییای که امروز بدان قدم نهادهای،
کلمات مردند؛
و آنها بیشتر از خود تو
به همان اندوهِ خاموش خو کرده بودند.
اکنون میخواهم
تا آنها سخنگوی من شوند،
تا آنگونه که آوازشان را میخواهم،
تو نیز بشنوی.
باد اندوه هنوز،
آنها را با خود میبرد—
و گاهی طوفان رؤیاها
بر آنها فرود میآید و نقش بر زمینشان میکند.
در صدای دردآلودم،
صدای دیگری میشنوی—
نوای شکستهی دهانهای دیروز،
خونِ التماسی که سالیان جاریست.
دوستم بدار، رفیقِ دلم.
ترکام مکن.
با من باش،
با من همراه شو،
در این موجِ هولناکِ اندوه.
کلماتی که عاشقیات آنها را آغشته کرده است،
اکنون دستان لطیفت را در بر گرفتهاند:
برای دستان سفیدت—نرم چون انگور—
دارم گردنبندی بیپایان میدوزم.
چرا که تو همهچیز را پر کردهای،
تو همهچیز را پر کردهای.
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، عشق و وابستگی شاعر به مخاطب را با تصویرهایی از کلمات لطیف و آسیبپذیر نشان میدهد. کلمات، مانند رد پای مرغ دریایی، نرم و گذرا، اما با ریشه دواندن در وجود مخاطب، به بیان درد و التماس شاعر میپردازند. شاعر از مخاطب میخواهد او را در این موج اندوه تنها نگذارد و با عشقش، این گردنبند کلمات را کامل کند.