متن اشعار غم انگیز
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشعار غم انگیز
آبیِ کرانِ بغضِ رویا، میسوخت💔
بندر، به کنارِ نبضِ دریا، میسوخت💔
نزدیک، به روزِ دختر امّا، دختر💔
احساسِ دلش، برای بابا میسوخت💔
میانِ مرگی ، به نامِ دلتنگی ، نفس می کشم.
دو چَشمِ من، شده خیره تو آیینه
هنوزم تویِ چِشمات، عشق میبینه
اگر بودی، جهانَم بهترین میشد
و طعمِ حال و روزَم اَنگَبین میشد.
به یاد پدرم🖤
چه سخت است؛
وقتی مجبوری:
حجمِ فریادت را،
قورت دهی؛
و در تنهاییِ محض،
بغض بارانزده را،
نفس بکشی!
دل شد کنون، یک جامِ غم؛ یک کاسهی خون
دل شد کنون، لیلای بیپروای مجنون
سرد شو! ناسزا بگو! دلم را بشکن!
اما من،
حتی در زمستانِ تو
دست از شکوفه کردن برنمیدارم.
نه توانِ نامهربانیست در من،
نه رغبتِ نبخشیدن—
من،
تنها سلاحم عشق است؛
زخمیست که نمیپوشانم،
رازیست که هرگز پنهان کردنش را نیاموختم!
باور کن،
من از تبارِ آن دلدادگانیام
که حتی...
دستِ عاشق را گُلم، پروایِ مُشتی خار نیست
برگِ نرمت خونِ من را ناجوانمردانه ریخت
اشک آمد ورسوا کرد این بغض غریب را
غریب بمانی ای چشم از بس
این دل را رسوا می کنی…
با یک دلِ حسّاس، پر از: احساسم؛
افسوس که هرگز، تو نداری پاسم!
آب از: سرِ من هم که گذشته، دیگر؛
بگذار، بگویند، که آس و، پاسم!
...یک عمر روی پای خود بودی درختِ من!
هرگز نیفتاده به روی شانه ای بارت...
بی مروّت گشته دنیا، با تپش های دلم؛
لیک در دریای دل، «احساس» را بارانده ام
باز امشب منم و فکر سیه چشمانت...
و همان حسرت تکرار نبودن هایت...