شعله زد شب شوق شبنم شرم...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- شعله زد شب شوق شبنم شرم...
شعله زد شب، شوق شبنم، شرم شبراز آمدن
شیشهی دل، سایهی سوز از نفسساز آمدن
باد با بیدِ بهانه، بغضِ باران را شکست
برگِ بیبرگی، ز باران، بوسهپرداز آمدن
چشمِ چشمه، چاک زد بر چهرهی چرخ کبود
چلچراغی از دل شب، چشمهی ناز آمدن
رعد در رگهای رود افتاد و رقصان شد صدا
رنگِ رؤیا، رقصِ رنج از جانِ دمساز آمدن
موج، در مهتابِ مغرورِ مزارِ ماه مُرد
مرغِ مدهوش از ملالِ موج، پرواز آمدن
سایه، سر در سایهی سرما فروبست از سکوت
سطرِ سنگی، سطرِ سرگردانِ سرباز آمدن
غنچهی گمگشته، گرمی از گلوی گل گرفت
گل، ز گریبانِ غروب، آغوشِ آغاز آمدن
خشمِ خاموشِ خزان، خم شد به خونِ خاکِ خست
خار، از خاکسترِ خاموش، خوشساز آمدن
دل در آیینه، دچارِ داغِ دیرینِ دعاست
دودِ دل، در دودِ دیدارِ تو، دمساز آمدن
چشمِ چشمانم به چشمت چنگ زد، خاموش شد
چشمِ شب، از چشمِ روشن، روشنیساز آمدن
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، توصیفی است از شب شاعرانهای که با شور و شوق آغاز میشود و با نمادهای طبیعت، احساسی عمیق و درونی را منتقل میکند. از شوق و اشتیاق تا غم و اندوه، از تولد و مرگ تا سکوت و امید، همه در کنار هم تصویری زیبا و تأملبرانگیز از طبیعت و درون شاعر میسازند. در نهایت، دیدار معشوق آرامش و روشنی به شاعر میبخشد.