چو پر پروانه ام در شمع...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

چو پر پروانه‌ام در شمع حیران مانده‌ام
داغ عشقی کز ازل بر سینه پنهان مانده‌ام

در حریم بادهای کوهساران گریه‌ام
بر درختی بی‌ثمر چون ابر باران مانده‌ام

هر که دستی برد سوی من، گریزان می‌شوم
چون غباری در گذر با وهم عصیان مانده‌ام

نقش خاکم را بخوان از سطرهای خامشی
در غزل‌خانه چو رازی نیمه‌پایان مانده‌ام

هر شب از آیینه می‌پرسد دلم: کی می‌رسی؟
وای من، در کوچه‌های چشم گریان مانده‌ام

شوق، چون آتش فتاد از سقف جان بر استخوان
در میان شعله‌ها بی‌سایه، عریان مانده‌ام

موج اگر جان می‌گرفت از نیل، طوفانی نبود
لیک من در ساحل بی‌کشتیِ جان مانده‌ام

بر نخی از باد آویزم، سبک‌تر از خیال
زخم‌خورده، بی‌نفس، در خلوت جان مانده‌ام

چشم بربستم ز دنیا، تا که دل را وا کنم
در دلیلی بی‌دلیل، ای دوست، حیران مانده‌ام

گفت اگر از خود رها گردی، شوی آیینه‌ام
لیک در آیینه‌ای بی‌نور، پنهان مانده‌ام

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این غزل، بیانگر رنج و عذاب شاعر در عشق و جستجوی هویت است. او همچون پروانه‌ای در آتش عشق می‌سوزد و از دیگران گریزان است. حسرت و ناامیدی او در کوچه‌های چشم گریانش نمایان است. شاعر در جستجوی خودشناسی و رهایی از این وضعیت است، اما در تاریکی و بی‌هویتی گرفتار مانده است. او در نهایت به دنبال رهایی از این وضعیت و یافتن آرامش است.

ارسال متن