باز در من شعله ای از...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

باز در من شعله‌ای از آه شب بیدار شد
چشم‌ بستم، خستگی هم با دلم همکار شد

باد با برگی که افتاد از درختی دور، گفت:
قصه‌ات وقتی نفس گم شد، فقط تکرار شد

سایه‌ام در آفتابِ روز هم پیدا نبود
روز هم چون شب، برایم لحظه‌ای انکار شد

خانه‌ام بر باد رفت از خنده‌ی طوفان و خاک
سقفِ رویا ریخت و دیوارِ دل آوار شد

گریه در آیینه‌ام تصویر تازه می‌کشید
رنگ‌ها پاشید و آن لبخند هم تب‌دار شد

عشق آمد، شعله زد، خاموش رفت از من، ولی
زخمِ جا مانده ز او، در من پرستار شد

رفتنت را باد با خود برد، امّا بعدِ آن
ساعتِ بی‌عقربه در سینه‌ام بیدار شد

بر لبم شعری نشد جاری، سکوتی مانده است
بیت‌هایم خسته‌اند و قافیه بیمار شد

مانده‌ام چون سنگ‌ریزه، گم شده در موج‌ها
هر که رد شد، با نگاهش طرحی از من تار شد

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط
ارسال متن