آن گاه که بمیرم دستان تو...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

آن‌گاه که بمیرم، دستانِ تو بر دیدگانم باشد،
تا نور و گندمزارِ دستانت را
دیگر بار بر پیکرِ خاموشم حس کنم،
و آن لطافتی که سرنوشت مرا دگرگون ساخت، همراهم بماند.

بخواه که تو زنده بمانی، آنگاه که من خفته‌ام و در انتظار توام؛
و گوش‌هایت هنوز آوازِ باد را بشنوند،
و عطرِ دریایی را که هر دو دوست می‌داشتیم، ببویند،
و بر شنی گام نهی که روزی ردّ پای ما را در خود داشت.

بخواهم هر آنچه عشقِ من به تو بخشیده، به زندگی ادامه دهد:
قلمروِ من از آنِ تو باد.
لبانت خنده‌ام را نگاه دارد،
و گیسوانت را دستانی که خاک شده‌اند، همچنان شانه زنند.

چنین بادا که عشق من نمیرد،
و در غیابم تو را در آغوش گیرد،
و آنگاه که به ژرفای خاک می‌نگری،
هیچ نبینی جز خوشه‌های گندمی که من باشم،
و هر دانه‌اش پژواکِ عشقی باشد که به تو بخشیدم.

پابلو نرودا
ZibaMatn.IR
غزل قدیمی
ارسال شده توسط
ارسال متن