حادثه سرزده بی خبر بود و...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار علی معصومی
- حادثه سرزده بی خبر بود و...
حادثه سرزده
بی خبر بود و خیالش به دلم سر می زد
توی چشمان فروخفته ی من پر می زد
وقتی از عرض خیابان به ادا رد می شد
طعنه بر قامت زیبای صنوبر می زد
مثل یک حادثه سرزده از خلوت شهر
می رسید و وسط خاطره ها در می زد
بی وفا بوده ولی وسوسه خط لبش
تا لب پنجره و آینه معبر می زد
پشت هر گونه چال و سپه مژگانش
جای صد لشگر انبوه که سنگر می زد
نغمه و لحن خوش آوایی کفرآمیزش
شعله در خشک و تر خرمن باور می زد
من سوال از غم اما و اگر می کردم
او دم از فلسفه ی صورت دلبر می زد
تفسیر با هوش مصنوعی
شعر، هجوم ناگهانی و تأثیرگذار معشوقی بی وفا را توصیف میکند. زیبایی او خاطرات شاعر را برهم میزند. لبخند وسوسهانگیز و چشمان جذابش، با وجود بی وفاییاش، شاعر را مجذوب خود کرده است. سخنان فلسفی معشوق در مقابل غم و اندوه شاعر، تضاد دردناکی را ایجاد میکند.