شب می آید با دلتنگی فراوان...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار اعظم کلیابی
- شب می آید با دلتنگی فراوان...
شب میآید،
با دلتنگی فراوان
. دلتنگی، مهمان ناخواندهای است که بدون در زدن، روی مبل می نشیند
و ساکت میماند.
سکوتش از هر فریادی بلندتر است
. به آسمان نگاه میکنی؛
ستارهها، زخم های کهنهی آسمانند که دوباره در تاریکی سر باز میکنند.
و تو در میان این همه وسعت، خودت را کوچکتر از آن مییابی که صدایت را حتی به گوش خویش برسانی.
شب، تو را با بیکرانگی خود تنها میگذارد.
پنجره بازاست.
باد،
نامههای عاشقانهی قدیمی را ورَق میزند،
اما اینجا کسی نیست ...
تاریکی
سایهای است که در پشتِ روشناییِ روز پنهان میشد،
اما حالا،
سلطنتِ بیکرانِ تاریک،
تمامِ اتاق را فرا گرفته است.
و من،
مسافری در ایستگاه بی مسافر،
به قطاری چشم دوخته ام
که از ریل زمان خارج شده
و هرگز نخواهد آمد.