یلداست امشب ...
دوباره دور هم جمع میشویم و بلندترین شب سال را کنار هم صبح میکنیم. در این شبهای سرد، دلمان را گرم میکنیم به بودن آدمهایی که دوستشان داریم. هندوانه میخَریم. هندوانهای که مثل آینده در بستهست و هیچکس از درونش خبر ندارد. هندوانهای که مثل زندگی سرخ و شیرینش چقدر خوب است و کال و بی مزهاش چقدر بد ...
انار دانه میکنیم. اناری که اگر لباسهایمان را لک کند ردش برای همیشه باقی میماند و تمیز کردنش هم فقط کار را خراب تر میکند. لکهها پخش میشوند. درست مثل خاطرات رنگی زندگی که با یک تصمیم اشتباه ؛ گذشته سفیدمان را لکهدار میکند ...
آجیل میخوریم. درست مثل زندگی بعضیها را بیشتر دوست داریم. بعضیها پسته و بادام هستند و بعضیها نخود و کشمش. بعضیها خوش طعماند درست مثل روزهای خوب که مزهاش تا ابد زیر زبان آدم میماند. اما حواسمان پرت میشود ، یک بادام تلخ ، یک انتخاب اشتباه ، روزهای خوب را تمام میکند. مزهی دهان آدم را عوض میکند. بعد از آن هیچ پسته و بادامی دهانت را شیرین نمیکند ...
حافظ میخوانیم و چه ماهرانه حضرت حافظ حال و روز دلمان را با چند بیت ، با چند کلمه نشان میدهد. یلدا یعنی همین ؛ همین که چند ثانیه بیشتر حواسمان به زندگی باشد
ZibaMatn.IR