آنسوی دریاها زمینی است
با فرشی از آب
مردانِ قایقران سحرخیز
بر مَرکبِ باد
چون عطرِ شاخِ پرشکوفه
رد میشوند از هر درِ باز
تا بادبانها را برافرازند از خواب
آنگاه در پهنای ناآرامِ دریا
دل را سپارند بر بالِ موج و
آهنگ سازند
از آن زمینِ آسمانی
از تپّههای نقرهای، از درّهی گُل
از ژرفنای مخملِ سبز
از لنگرِ خاک ...
پاروزنانِ فصلِ طوفان
جاپایشان سبز است در یاد
با بالهای آسمانی، لبخندِ آبی
تندیس میسازند از ابریشمِ عشق
در تار و پودِ
امروز و فردا
ZibaMatn.IR