گونه ی دیوار
گرم از بوسه خورشید پاییز
حضور صبح را جار می زد
برگ کهنسال
در اندیشه ی رقص آخر
موسیقی ی باد را به انتظار بود
غریبه ای غرق تفکر
کوچه ها را رج می زد
آشنایی پشت قاب پنجره
اندوه پروانه را می شست
گل داوودی آخرین پناهش بود
تو چای می نوشیدی
من می بافتم
خیال فردا را
ZibaMatn.IR