معشوق من ! بعد از تو جایت هم چنان خالی است
خالی است جایت در دلم ، تا جاودان خالی است
جز تو برای عشق ، کس کاری نخواهد کرد
وقتی نباشی ، بی تو شهر از عاشقان خالی است
جز تو زنی آغوش من را پر نخواهد کرد
تو می روی و تا ابد این آشیان خالی است
می دانی آیا بی تو در من این خلأ چون است ؟
انگار از خورشید روشن ، آسمان خالی است
یا آن که آفاقِ پس از باران که من باشم
از جلوه ی جادوییِ رنگین کمان خالی است
از کام و جامم زهر می جوشد ، مرا ، وقتی
از شهد ناب بوسه های تو ، دهان خالی است
دیگر کسی مستم نخواهد کرد ، بعد از تو
ای باده ! که بی تو ام رَطل گران خالی است
غرق غباران می شود آیینه در غربت
وقتی که از تصویر های عشق مان خالی است
الهام بخش من تویی و شاعرت بی تو
از « طبع چون آب » و « غزل های روان » خالی است
خاموشم از سوز و گداز آن سان که خاموش است
تا از گدازه ، سینه ی آتشفشان خالی است
شاید کسی فصلی شود در قصّه ام اما
دیگر ز آب و رنگ عشق این داستان خالی است
ZibaMatn.IR