زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 2 رای

شومی فال من از قهوه و فنجان پیداست
پشت این عقربه ها پیکر بی جان پیداست

جسمم آواره و روحم پی تو می گردد
فرم ویرانی من چون بم کرمان پیداست

سایه را پشت خودم میکشم اما افسوس
ضعف پاهای من از عمق خیابان پیداست

صورتت فرم کمان دارد و آن ابرویت
مثل تیزی لبه تیغه ی زنجان پیداست

من که در عشق تو پروانه ام و شمع تویی
در سرانجام ببین شام غریبان پیداست

تو که موهای فرت عطر گلایل دارد
بعد دیدار تو در کوچه رضاخان پیداست

دلخوشی های من از بدو تولد ناچیز
چون به دریای دلم یکسره طوفان
پیداست

شیخ صنعان معاصر شده ام، در عشقت
اوج بد نامی یک مرد مسلمان پیداست

صورتم سرخ و کبود است و سرم آشفته
خون دل خوردن من در سخن آسان پیداست

مهدی صحبتی
ZibaMatn.IR

Mahdisohbati ارسال شده توسط
Mahdisohbati


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن