اندوه را می تکانَد از یقه پیرا...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

اندوه را می تکانَد از یقه پیراهنم
انگشتانی که جمعیّتِ یاری است
به گاهِ تنهایی

در تو نگاه می کنم،
شعر فراموشم می شود

ای ابر بردبار
که آسمان اتاق را به حرکت درمی آوری
و چون قصیده ای بلند بر من فرود می آیی!
لبخندت عفو عمومی است
بر گناهانِ من

طعم دهانت را
در جیب هایم بریز
می خواهم به دیدنِ ماهی ها که رفتم،
دستِ خالی نباشم

ZibaMatn.IR
ارسال متن