دنیای زنده دفن شدن زیرِ دردها
دنیای نم کشیده ی ما پیرِمردها!
ما مهره های کوچکِ از دست رفته ایم
بازنده ایم در همه ی تخته نردها
سربازهای گم شده لبخند می زنند
وقتِ عقب نشینیِ ما در نبردها
دریای سر بُریده ی مان گریه می کند
همراه با جنازه ی دریانوردها
■
ای برگِ ساده! سبزیِ خود را نشان مده
وقتی تو را محاصره کردند زردها
مرغِ سحر تلاش مکن! غیرممکن است
بیدار کردنِ همه ی خوابگردها!
حامد ابراهیم پور
غزلی از کتابِ سرخپوست ها
ZibaMatn.IR