دلم صبور بود تو عشق
خسته شد از داشتنت
ولی هنوز تو ذهنم
زنده نگه داشتمت
نمی دیدی چه عشقی
توی عمق چشام بود
همیشه از اِسترس
لرزشی تو صدام بود
از قبل تمرین می کردم
چی می خوام بهت بگم
هیچوقت نمی دونستی
چی میگْذره تو دلم
من باتو توی ذهنم
چه رؤیاهایی بافتم
حتّی یه زندگی رو
باخوش خیالی ساختم
یه تصویر مهربون
تو ذهنم از تو ساختم
تصویری که شد ویرون
من همه چیمُ باختم
شنیده بودم عشق و
عاشقی جُرأت می خواد
شبیه زِلزِلَس وُ
خیلی باقدرت میاد
باور نکرده بودم
وقتی اومد فهمیدم
بامن چه کرده سوختم
زخمی تر از زَخمیَم
ZibaMatn.IR