سیاهی گوی بلورین چشمانت در شب آنچنان درخشان وهوس آلودتر میشود که روح و جسمم را با تو در می آمیزد .و خیال داشتن آغوش نابت با آن بوسه های
آتشینت مرا تا مرز عشق و جنون میکشاند.
چه هارمونی زیبایی!!
سیاهی چشمانت
ابروان پر پشتت
مژگان در هم پیچیده ات
موهای پر پیچ و تابت
لبخند زیبایت با آن چال لپانت
آه ...
دل از هر رهگذر عاشق میبرد.
به گمانم خداوند موقع خلقتت خیلی خیلی عاشق بوده !!
ZibaMatn.IR