بلدی...
بلدی تکیه کنی، بی منِ غمخوار چرا
تو انیس دل مایی، تو و این غار چرا
بلدی آه شوی و بسوزانی این دل ما
من که هم بند توام، غصه بسیار چرا
تو و این خاطرِه اَت خوره جانم شده باز
تک و تنها نشوی در غمُ و بی یار چرا
نازنینا داغ تو آهی ست به سوز جگرم
می روی ای دل ما، بی ره دیدار چرا
فصل عمر بسر آید بی خبری از دل ما
در غم ما نروی بی من و اسرار چرا
ZibaMatn.IR