شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
آبان و آذر رفت، دی رفت و بهمن شدخانه تکانی کن، اسفند روشن شد...
تمام پنجره های جهان مکدر بوددرست اخر صف ایستگاه آذر بود...
آذر یلدا را به زمستان بسپار سپید بختش می کند....
دی آمد و من مبتلا در آذرت هستماینجا شب یلداست آنجا را نمی دانم...
میترا/آفتاب به یلدا می آویزد/چمدان سنگین آذر...
به دلم چه آذر آمد چو خیال تو درآمد...
شروع آذر من با تو شد بهاری کاش همیشه پیش تو باشم ، تمام آبان ها...
آشفته کرد / موی سرش را آذر/ دف می زند پاییز...
من دختر پاییزماز نسل آذراز جنس آتش...
آذر آمد که روی لبهای پاییز انار بگذارد...
آذر آمده کهروی لبهای پاییزانار بگذاردو او را به دستهای یلدا بسپارد...