زحق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی تومجنونی ، نمیذارم منوهردم برنجانی
لباسِ سفیدِ زمستان را بهار گلدوزی می کند.
قلم پاچه خوار، نوکش همیشه چرب است
با دیدن قبض آب، برق از سرش پرید.
مرغ پخته را خام می کند، روباه حیله گر
نمی دانم شما تره چه کسی را خرد می کنید اما من کشک خودم را می سابم
بعضی ها با هم می خورند و بعضی ها به هم
بیشترین در آمدپارسال پدرانمان بودند...
زخم هایت را پنهان کن اینجا مردم زیادی با نمک شده اند...
وقتی خواستگار نقاش باشد منت دختر را قشنگ می کشد
تنها چیزی که از پدرم به ارث بردم زبان مادریم بود...
سارای این زمانه عاشق دارا می شود...
بعضی ها نوازنده نیستند اما برای همه می زنند...
به دلم آمد می آیی آمدی، دلم رفت...
خنجر از پشت می زنند چه دوستان خجالتی دارم من...
حواکه باشی بعضی هاهوابرشان می دارد که آدمند
تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می کنند
نقاش نیستم ولی دلم برایت پر می کشد...
بعضی ها خنده رو لبشونه اما دلشون هیروشیماست...
اگر زیاد از حد خاکی باشی آخرش آسفالتت می کنند...
وقتی مرد برایش سنگتمام گذاشتند...
چشمانش شور بود اما خودش بی نمک
در امواج نگاهش این کشتی دلم بود که غرق شد
برای داشتن موسیقی پاک از گروه کر استفاده میکرد