شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دنیایی غم آلوده تر از باران اشک های عاشق نمیشناسمودلیلی زیباتر از عشق ،نمیشناسم که منطق نمای بی منطق باشدآخرین روز و آخرین ساعت و آخرین دقایق هم خواهد آمدکه موهای شرجی خورده دخترک مو سپیدی را به نظاره بنشینم که به دور آتش میچرخد و آواز میخواند نوش داروها را پس از مرگ سهراب چه سود ،وقتی آرزوهایت همچون ساعت شنی آهسته از میان انگشتانت فرو میریزد و بادبه یغما میبردشگاه لگد مال میکنیم احساسات را و بی خود یادگاری می نویسیم بر درخت قلبهای ...