پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در شفاعت برتری دارد به هر پیغمبریبر تمام اولیا دارد مقام مادری کوثر است و چشمه جوشان پاک زمزم استعصمت داور تجلی صفات اعظم است فاطمه قدر است عالم بسته بر تقدیر او شیعیان روز قیامت بنده ی تدبیر او فاطمه جان پیمبر نور چشمان علیست روشنای کهکشان و بر دوعالم منجلیستذکر تسبیح الهی زینت سجاده اشسایبان شیعیان چادر سیاه ساده اشفاطمه را فاطمه تنها نمی باید نوشتخلقتش را ازل تا ایزد منان سر...
امروز روز گرم و سختی بود. مشغله روزمره و گرانی، تورم. افزایش دو برابری اجاره به صاحب خانه هیچ چیز نتوانستم بگویم. الان که این را می نویسم در اتوبوس خط واحد کهنه هستم که آرام مرا به سمت خانه می برد. جایی که تو منتظرم هستی. با همان لبخند همیشگی و زیبایی خاص . در را برایم باز میکنی و دیدن چشمان آهو مانندت برای کل روز بس است. حال اینکه تو آنقدر خوب هستی که مرا محکم بغل میکنی و می بوسی دیگر حرفی برای افکار منفی و خستگیم نمیگذاشتی لباس عوض میکنم و چا...
بانوی من آرامشت را دوست دارمزیبایی و آرایشت را دوست دارمدر چشم تو یک لشکری آماده باش استجنگیدن با ارتشت را دوست دارمیک دنده ای و غدی و حاضر جوابیاما زبان سرکشت را دوست دارممی خواهمت، خندیدی و گفتی چرا من؟هم پاسخ و هم پرسشت را دوست دارمگفتی که دیدار من و تو اشتباه استاین اشتباهِ فاحشت را دوست دارموقت غزل خواندن بیا شوری به پا کنلحن صدا در خوانشت را دوست دارمیادش بخیر، روزی به من گفتی عزیزمدر عاشقیِ من کوششت را...
ترش رویی هم بکن شیرین عسل بانوی من گاه گاهی قاطی فالوده لیمو لازم است...
آقای جناب ... !گهگاهیزن قصه ات رابانویِ منصدا کن !گاهی با عجلهاسمت را که میگویدآرام بگوجانم ؟بعد می بینی چه با شرم می گویدجانت سلامتگاهی بی هیچ دلیلی برایششکلات بخرکنارش بنشین و تماشا کنبانویی را که ذوق می کنداز همان شکلاتی که باور کنشیرینش بیشتر بخاطرِدستانِ توست.آقای جناب ... !بیا یک رازِ زنانه را برایت فاش کنم :دخترها بیشتر از هرچیزسادگی را دوست دارندیک سادگی پر ازشوق هایِ کوچک و رنگیهمین ... !...
ترش رویی میکنی با چهره ی شیرین خودچون انار ساوه خوش طعمی، مَلَس بانوی من...
بانوی من خلوت بکن دور و برت رابگذار روی شانه های من سرت رایکبار هم قبلا تذکر داده بودمبگذار در دست چپت انگشترت را...
به عشق تو زنده ام...صبح بخیر بانوی من️...
بانوی من لبخندش زیباست شما را به خدا چشمش نزَنید من جانم را برای لبخندش صدقه داده ام جانم را فدایِ جانم کرده ام اما او باز هم میخندد .بخند که قَصد من هم خنداندنِ لبهای زیبای توست. شاید وقتهایی حرص تو را در میاورم.. اما فقط و فقط می خواهم بخندی.. تو وقتی میخندی تمام حواسم به لبخند های زیبای توست تو فقط قهقه بزن..تو فقط بخند... ...