شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من با چشمان تو پرواز می کنم تا ساحل خوشبختی .حجت اله حبیبی...
سپیدند،چونان برفِ نشسته روی مویم،شورِ نگاهِ شعرم؛و چشمانِ احساسم،که مانده اند در راه،به امیدِ آمدنت!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
ا من یجیب قلب منچشمان بی همتای توست......
قاضی شهر شده عاشق چشمان زنیچه کند با دل خود/آن زن اگر اعدامی است...
حجم چشمانیگاهی میبردحجم دلی را...
زل می زند سکوتبه چشمان یار...
چنان دلبسته ام کردی که با چشمان خود دیدم خودم می رفتم اما سایه ام با من نمی آمد...
چمدان دست تو و ترس به چشمان من استاین غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است...