ظاهرم نوروز اما باطنم سرمای دی....
حال خراب مرا تنها ارگ بمی ،، که مانده است زیر آوار می فهمد ! ارس آرامی
حالم خراب تر از خرابی سیلاخور است ویران تر از بم جیگرم سوخته تر از پلاسکو نفسم تنگ تر بیماران کرونایی .... حالم خراب است یجوری خراب است که کسی مرا ببینید میبیند تا خر خره در گل و لای فرو رفته ام چنگ میزد بر سینه ام قلب پر...
مگر آدم چقدر وقت دارد که بچسبد به دوست داشتنهاى نیمه کاره نه جانم آدمهاى گذرا فقط مى شوند حال خراب و یک دل سیر پشیمانى آدم باید یک جور یکى را بخواهد که انگار بدون او هیچ روزى روزش بخیر نشود و همیشه کنارش باشد ...
و حرفهایت تسکین دهنده حال خرابمه
آدمهاى زیادى هستند که هر روز یواشکى دلشان مى گیرد براى کسى که هیچ وقت قرار نیست به هم برسند و بدتر از آن هیچ وقت نمى توانند دلتنگیشان را فریاد بزنند و این خودش بدحالت ترین حالت یک حال خراب است