پشت سرم چشمت گریه نکرد، رفتم... گریه نکردم و مثل یه مرد رفتم دستاتو ها کردم یخ نزنن بی من گذشتم از عشقت با دست سرد رفتم یادت نیاوردم دوباره چیزی رو بهت نگفتم باز واسم عزیزی تو پس دادمش بهت دار و نداری که همیشه می خواستی به پام...
رفتم که رفتم ... نشد رویای ما باور بگیرد رفتم عزیزم نشد این قصه بال و پر بگیرد بعد از من ای کاش تو را هر کس که عاشق شد بمیرد من غم حرفای تو همه دنیای تو حسرتش مانده به قلبم رنگ چشمای تو خواب و رویای تو حسرتش...
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود
به خیره سری رهایت کردم، عشق را افسانه خواندم، دوست داشتنت را دروغ نامیدم، تنهایی را در آغوش کشیدم و رفتم، آن قدر رفتم که تو برایم هرگز شوی و شدی، دیگر ندیدمت اما امروز؛ بعد از این همه سال دخترکی را دیدم در خیابان چقدر شبیه تو می خندید...
رسد روزی که قدر من بداند حالیا رفتم
یکی مرغ برکوه بنشست و خاست چه افزود بر کوه بازو چه کاست من آن مرغم و مملکت کوه من چو رفتم جهان را چه اندوه من
I left because you never wanted me to stay . رفتم چون هرگز ازم نخواستی بمونم
با قهر بگویی که ببین! من رفتم اما نروی همین حوالی باشی
رفتم که او را ببینم آنها را دیدم...!!
کجایی ای زجان خوشتر؟ شبت خوش باد من رفتم...