پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
درون چشمانِ دریایی اتسالهاست دو صیاددر سکونبا قلبشان به هم دست تکان می دهندپسکی خبر از صید خواهد شد؟«آرمان پرناک»...
درونِ چشمانِ دریایی ات /سالهاست دو صیاد در سکون /با قلبشان /به هم دست تکان می دهند /پس /کی خبر از صید خواهد شد؟«آرمان پرناک»...
ای هوای نفسم فکر و خیالم همه تویوسف قلب خرابم همه یادم شده تومن اسیر تو شدم یا که نشانم شدی تومن تو را صید شدم یا که شکارم زده تورنگ گیسوی سیاهت رفته در قاب دلمهر کسی موی تو را دیده به یلدا گفته تویوسف مست شده از چشم تو ام در نرومای زلیخا مست شدم غنچه لب را بده توای طلوع عشق تو در انتظارم شب بخیرخاطراتی مانده بر جا از همه لحظه تومن وفادار تو بودم بی وفا یار تو کیستنیست کسی مثل من عاشق و دل داده به تو...
من آهو گفته بودم صید هیچ صیادی نخواهم شد..آن گرگ چشمانم را هدف گرفت..در نگاهش صید شدم.المیرا پناهی-درین کبودنویسنده...
آرامش چشمان تو را مهتاب ندارد این صید گرفتار و پریشان دو ابروستارس آرامی...
من به صید آبی می رفتموقتی پنجره امکمی بلند تر از آواز پرنده بودو آسمان به ارتفاع آه امنمی رسیداز انتهای موهایی من هر روزماهی قرمزی می ریختکه در آب های ناشناخته شنا می کرددریادر یک تابلوی کوچک قدیمیخلاصه شده بودماسه های اتاقجا پای مردمی رانشانم می دادندکه همیشه ماهی های قرمز را زنده زندهاز آب می گرفتندو بی جان بی جانبه تنگ های آب می ریختندمن به صید آبی می رفتم...
چون شدم صیدتوبرگیرو نگه دار مرا......
عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برودلذتش تا به ابد کنج دلت خواهد ماند...
من صیدِ دیگری نشوم ، وحشیِ توام...
اے مالڪ قلبمچون صید بہ دام تو بہ هر لحظہ شڪارماے طرفہ نگارمازدورے صیاد دگر تاب ندارمرفتہ ست قرارمچون آهوے گم گشتہ بہ هر سو دوانم تا دام در آغوش نگیرم نگرانم ...
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد ، مرواریدیصید نخواهد کرد ....