حقه ای در کار نبود.!.
او خندید
و قلبم کبوتری شد،
در میان دستانش....
تو در دشت،
لاک می زنی ناخن هایت را ،
با خون سرخ گلبرگ های شقایق...
مهدی بابایی ( سوشیانت )...
تو پلک می زنی،
و انگار شاپرکی بال بال می زند،
در یک باغچه ی پر از گل...
مهدی بابایی ( سوشیانت )...
وقتی در خیالم
قدم میزنی
رویا های شبانه ام
زیباتر می شود
به وقت خواب
نسرین حسینی...