تویی تو تک ستاره ای به آسمان زندگی
منم همان مسافری که با ستاره همرهم
سجاد یعقوب پور...
شمیم عطر خوشت برده عقل و هوش مرا
ببین که عشق تو با عاشقان چه ها کرده
سجاد یعقوب پور...
شمع وجود من از عشق تو روشن است
ای نور پرفروغ من ای ماه من بمان
سجاد یعقوب پور...
شب است و خیالت، هجوم خاطره ها
من و دوباره همان قصه های تکراری
سجاد یعقوب پور...
سرم در کار خود..اما، دلم با عشق او درگیر
خدایا این دل نااهل را خود چاره ای فرما
سجاد یعقوب پور...
نیست در طالع من وصل و فقط غم بوده
خورده ام غصه ی این عاشقی نافرجام
سجاد یعقوب پور...
لحظه ای خوبم و یک لحظه ی دیگر غمگین
این تلاطم همه از عشق جگر سوز من است
سجاد یعقوب پور...
منم مست دو چشمانت ، اسیر روی زیبایت
تویی خورشید عالم تاب و من سوی تو حیرانم
سجاد یعقوب پور...
شاعر شده ام که از دو چشمت بسرایم
دیوان غزل های من آن چشم قشنگت
سجاد یعقوب پور...
نگاه میکنی و من شدم خراب آن نگاه
دلم به دست تو ولی تو دور میشوی ز من
سجاد یعقوب پور...
بدون هیچ تردیدی تو بودی ناجی قلبم
چنین دِین ِ بزرگی را چگونه من ادا دارم؟
سجاد یعقوب پور...
دلیل حال خوب من .. فرشته ی زمینی ام
چه خوب شد که آمدی، صاحب قلب و روح من
سجاد یعقوب پور...
شهادت میدهد قلبم که پُر بودم ز احساست
ولی این کار بیهوده گرفت از من جوانی را
سجاد یعقوب پور...
خبرت هست که بی تو خبری نیست مرا؟
بی خبر از منی و در پی تو حیرانم
سجاد یعقوب پور...
منم اسیر چشم تو...فدای خنده های تو
بدون تو کجا رَوَم که در مقابلم تویی
سجاد یعقوب پور...