پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
لابه لای خطوطی که رگ هابر پیشانی ات نوشته اندحروف دوست داشتن نبض می زندو از لابه لای نهرهایی که دراین تن های تنهاروان استماهی های سفیداندکه بر خلاف ابشنا می کنندما آدم هاسال هاست که باهم شنا نمی کنیمو رودهادر تنمانپر از سنگ های حجیم شدهوتن زخمی زخمیمن از رگ های ابی بیرون زده از دست هایممی ترسمنکند نام مرگ بنویسنداز ماهی های سفید پریشان احواللابه لای موهایممی ترسمنکند سنگ ها به زخم شان بزنندمن از حجم ع...
تو نمیتوانی به سوی افقهای تازه شنا کنی ، مگر اینکه شهامت از دست دادن چشمانداز ساحل را داشته باشی ......
چند بار تو رازخماز تنم کنده امچند بار تورااب خلاف اش شنا کرده امچند بارتو را گریسته اماین تکرار لا یتناهیچند بار تکرارم کرده استهمیشه دنبال یک حواس پرتی ام که از منم پرتم شدهمثل خودکاری که در دستم هستدنبالش می نویسمیا عینکی که بر چشمم می بینمدنبالش می بینمیا مادری که کنارم مرد و دنبالشمی میرممن نفیر شب را از حفره ای درون سینه ام می شنومهمه چیز این شهر ببریدفقط خاک را بگذارید برای ما خاک بر سران که ...
تو چشمای کسی غرق شدیم که خودش داشت به سمت یکی دیگه شنا می کرد!...
اولین قدم برای یاد گرفتن شنا، نترسیدن از آب و رها شدن است.مربی همیشه میگوید: بپر، خودتو رها کن، زیر آب چشماتو باز کن، بعد خودت آروم آروم برمی گردی به سطح آب.شرط اول، همان دست و پا نزدن است. گاهی باید واقعا بیخیال شد و رفت گوشه ای نشست. باید بیخیالِ دست و پا زدن شد.گاهی باید بگذاریم زندگی کارش را بکند.شاید بعدش آرام آرام برگشتیم به سطح آب.. به زندگی.. بی خفگی....
قایق قسمت اگر دور کند از تو مرارود را سمت تو برعکس شنا خواهم کرد...
جای نوازشت بر تنم شکل مرغ دریایی سفید لانه کرده ست در پیچش گردنممی دانی قبل تو کبوترهای کاغذ ی فرم نوازش بودندبا هر طوفانی پاره پاره رد نوازش بر تنم بریده بریدهمی دانیمهم این است هنوز مرغ ها ی دریایی با ما شنا می کنند...
مهم این استهنوز مرغابی ها با من شنا می کنند...
فکر تو دریاست و من شنا نمیدانم...