دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
- دلم برای خط های گوشه ی لبات تنگ شده!+ خط های گوشه ی لبام؟- آره همونایی که موقع خنده، توی صورتتدرست کنج لبات پیداشون میشن : )💙🕊دیالوگ رمان ژاکاو♥️🥀نویسنده کاژین جهانگیری...
- انقدر مرموز نباش دیگه، انگار هرچقدر سعی میکنم نمی تونم بهت نزدیک بشم یا بخندونمت!+ من مرموز نیستم :)- چرا هستی! میدونی گاهی وقتا انقدرتو خودتی و نمی تونم بفهممت که از خودم دلخور میشم، وقتایی که میبینی بخاطر حالِ تو حال منم بد شده، خوب میشی، خیلی خوب، جوری که انقدرمیخندی تا منم بخندونی.- میدونی وقتی حالت بخاطر حالمبد میشه چرا یهو عوض میشم؟ اون وقتا میفهمم که تنها قلب مننیست که ناراحت می تپه، یه قلبدیگه هم غصه می خوره ...
بیا عادلانه تقسیم کنیم من می میرم تو تب کنارس آرامی...
من می دانم که تو نیستی می فهم که رفته ای اصلا پذیرفتم که نبودی،حضورت توهم من بود اما نمی دانم اینها را چطور به شعرهایم حالی کنم که وزن و ردیف و قافیه شان همه از تو بودسازهای آبی -سولماز رضایی...
به خاطر خودت می گویم دوستم داشته باشکه در سالن انتظار، بلیط سینما را صدبار نخوانی که سرت را گرم کرده باشی.که در اتوبوس راحت بخوابی و نترسی ایستگاه را جا بمانی.که اس ام اس ساده ی رسیدم، بخواب، دلت را خوش کند.که در مهمانی کسی ناگهان پشت گردنت را ببوسد.که بتوانی راحت شعر سیدعلی صالحی را کنار دفترت بنویسی.که ترست بریزد و تو هم شعر بنویسی.که ترست بریزد و در کوچه برقصی.که عصر جمعه دستت برود به من زنگ بزنی.به خاطر خودت می گویم دوستم ...
دوستت دارم و میدانم که کامل نیستیبهترین مرد دنیا نیستیبی عیب ترین نیستیبا محبت ترین و عاشق ترین نیستیوزیر و وکیل و سفیر هم نیستیاما دلم میخواهد بدانمت، بخوانمت و حست کنم.دوست داشتن چنین چیز بی منطقی ست عزیزمچرتکه برای انداختن ندارد .دوست داشتن آن دلقک دیوانه ای ست که سر ظهر تابستانی جمعه، پوتین هایش را می پوشد و برای چیدن انارهای باغ همسایه به دریا می رودهمین اندازه بی منطقهمین اندازه هیجان انگیز...
من به چشمم گفته بودم عشق من را لو نده!این روانی بی اجازه با تو صحبت می کند!!ارس آرامی...
بودن یا نبودن ،دیگر مسله این نیست تو بودی ،هستی و خواهی ماند در نبودت هم ،چنان بودنی نهفته است که گمانم این است: \تو\ برای هستی سرمشق بودن می نویسی و بعد از آن هر زنده بودنی تکرار توستسولماز رضایی...
لطفی در حقم کن کاری کن که باور کنم این حرف خیلی هم راست نیست ،این که می گویند :دور زمانه بدی شده ،آدمی به چشمهایش هم نمی تواند اعتماد کند آخر \تو چشمهای منی \سولماز رضایی...
با تو حرف می زنم و نمی دانم چقدر این حرفها در عالم خیال است و چه قدر در واقعیت تو را تکه تکه کنار هم قرار می دهم تو را ذره ذره میشکافم و آنها را کنار هم قرار می دهم تا بتوانم به کشف تو نایل شوم میدانم چقدر بین تو واقعی و آن نقابی که نام تو را دارد ، فاصله است کار من سخت است کشف تو ئی که پنهان شده در تو ستسولماز رضایی...
یک روز صبح به او گفتم بشمر ٣ عاشقت شدم ،خندید گفت فقط تا سه شمردی ؟ بیشتر فکر کردم برای عاشقش شدن حتی تا سه هم نیاز نبود بشمرم ......بعد آن دیگر إعداد به جای ما حرف می زدند وقت رفتن نتوانستم چیزی بگویم با انگشت دستانم ٣ را نشان دادم و او کف دست چپش را نشأنم داد نیازی به فکر کردن نداشت \چپ دست \ بود و دست چپ به قلب نزدیک تر از دور بر دستانش بوسه فرستادم تا لبهایم برای همیشه بوی دستانش را بگیرد.سولماز رضایی...
زمین می چرخد جهان در چرخش است و هر چرخشی را مداری لازم است تو ناگزیری به چرخش در مدار از پیش تعیین شده هستی جهان به ساز \من هستم \ می رقصد و می چرخد و سماع جلوه ای از دم \من به گرد تو می رقصم حیات \ استاما من بر مدار تو می چرخم بر گرد تو می رقصم چه خوش است گرد تو چرخیدنسولمازرضایی...
می دانی عشق درد دارد عشق خیلی سنگین است از بس سنگین است هم شانه ات را خم می کند هم قلبت را فشرده و من خیلی درد دارمسولماز رضایی...
تو وقتی مرا دیدی ،که زخمی بودم جانم هزار تکه ،شده بود قبل از آنکه مرا ببینی زخمهای تنم را دیدیقبل از آنکه بتوانم تو را ببینم دست هایت را دیدم حالًا من عاشق آن دستی شده ام که بر زخمهایم نشست و اینگونه بود که عشق ما از نگاه آغاز نشد من عشق را لمس کردمسولماز رضایی...
تو نشان دادی چیزی بالاتر از روابط خویشاوندی هست حتی بالاتر از عشق تو فراتر از همه دوست داشتن ها برای من ایستاده ای چقدر من توام و چقدر تو تمام من اگر نبودی باور نمی کردم کسی می تواند اینقدر خود من باشد...
به دنبالت خواهم آمد چنان گم کرده ای که خودش را می جوید جستجوی تو معنی حیات است برای من آن را بی حاصل ندان آن را راه بی پایان نخوان مخواه که قبل از مردنم ،بمیرمسولمازرضایی...
و دیگران به سرزنش گفتند :عشق چشمهایم را کور کرده است و من به می اندیشم ،که آیا با دو چشم کور باز هم مرا می خواهی ؟سولماز رضایی...
کتاب شعرم روی دستم مانده بود ،هیچ ناشری قبولش نداشتمی گفتند :هیچ کس با اینها عاشق نخواهد شد و هیچ عاشقی با شعرهای تو برای معشوقه اش پیام نمی فرستد .هنری در آن نیست نه ایهامی ، نه آرایه ای راست می گفتند ،آنها همه تو را کم داشتند و من نام تو را به شعرهایم اضافه کردم و حالا هر که از کوچه شعرهایم رد می شود بوی یوسف را می گیرد و هر که می خواند دهانش پر از شیرینی عشق فرهاد می شودچه شعری شد ،شعر تو...
نگران نباش ...! بیکار نیستم .... ثانیه ،ثانیه های نَبودنت را .... "نفس" می کِشم .....!!!...
با خودم نشسته امو داغ داغ چای می نوشم!دهانی را که دوستت دارم گفت و نبوسیدی،فقط باید سوزاند....
تو مهمترین زن جهانیچون من دوستت دارم....
+ عاشقش شدم ..- مگه نبودی؟!+ هر بار که میبینمش انگار اولین باره ..و هربار دوباره عاشقش میشم .....
حسود نیستمفقط از تمام آدمهایی که نگاهت می کنند ،با تو حرف می زنند ؛و دوستت دارند ،بیزارم !........
هیچ دکتری،تجویزی برای قلب شکسته نداشت!خوب می دانی؛درمان،فقط تویی!...
می ترسم روزی روزگاری کسی جایم را در قلبت بگیرد مهم نیست که بوی تنت عوض می شود مهم نیست که رنگ لباست تغییر می کند مهم این است که من نباید بویت را بشنوم ورنگت را ببینم............حجت اله حبیبی...
تو خورشید قلب منی اگرچه بیشتر مواقع در پشت ابرها سیر می کنی تا مرا نبینی اما ،من دل خوشم به یک ثانیه ی طلوعت، اگر چه بر سرزمین دل دیگران باشد مهم بودن توست ... حجت اله حبیبی...
با تو ؛هرگز نباید صلح کرد،چرا کهجنگیدن با ارتشِ نگاهتپیاپی و بی درنگ ،خواستنی ترین آشوب جهان است....
"گلم"که صدایت می کنمشمعدانیچه اخمی می کند!مانده ام "جانم" راچقدر آهسته بگویمتکه هم تو بشنویو هم آب از دل هیچ گنجشکیتکان نخورد....
من تو را درگوشه ی خیالم پنهان کرده ام میدانی ترس وجودم را فرا می گیرد که نکند روزی برسد که همچو خودت خیالت را هم از من بگیرند من تو را در ذهنم در قلبم آرام و بیصدا دوستت دارم هر روز تو را در قلبم مرور می کنم خنده دار است ولی باور کن دست هایت را میگیرم با تو حرف میزنم شب ها با نوازش انگشتان تو می خوابم صبح چشم در چشم تو بیدار میشوم با تو بر سر میزی که گل نرگس دارد چای مینوشم و من با تو به دورترین نقطه امن دنیا بدون هیچ دغدغه ای سفر می کنم عزیز دل...
از امروز شنبه ها را بیش تر از همیشه دوست دارم...این که آغاز هفته بفهمی کسی این چنین دوستت دارد ، تمام زندگی ات گلستان می شود ، نه یک هفته ات ......
- این خال زیر گلوتو خیلی دوست دارم، یکی هم روی بازوته.+ از این همه جا، گیر دادی به خال؟ تو فکرشم بردارم.- هر کسی می تونه اون چشمای قهوه ای یا مثلا موهای ابریشمتو دوست داشته باشه ولی کی مثل من عاشق خال زیر گلوته؟ حتی اگه برداری، جای خالیشو دوست دارم.+ همیشه دیوونه بمون، باشه؟ زندگی از چشم دیوونه ها خیلی قشنگ تره....
یکی از نشانه های ناب صمیمیت (Intimacy)، این است که افراد برای آینده ی دور، برنامه ریزی مشترک می کنند.بسیاری از این برنامه ها به نتیجه نمی رسند، اما نتیجه چندان مهم نیست.پیام پنهانِ چنین خیال پردازی هایی این است: در دقیقه ی «اکنون» تو را برای آینده و آینده را برای با تو بودن می خواهم....
آدم هاى زیادى را میشناسمکه مرا دوست ندارند !امادر میانِ همه،مهم تو بودى کهاز همه بیشتر دوستم نداشتى ......
دوست داشتنتسواد نمی خواهد؛که پای حساب و کتابش بنشینم!!!دل می خواهد؛یک دل صاف و ساده و بی سواد... سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
عزیزکم رقص شاخه های بید مجنون را در باد دیده ای ؛من همان بیدم که می لرزم تا سخن از رفتن می زنی....حجت اله حبیبی...
آسمان،ستاره باران بود. و من درگوشی به خدای مهتاب گفتم: ممنونم که\او\ را به من هدیه دادی...
از بهترین ترکیب های دنیا اهنگ. بارون. پیاده روی کتاب . قهوه . سکوت اهنگ.شب. بام موهاش .دستاش .چشماش...
محبوب من به اندازه فاصله ی بین ما ؛قلب هایمان بهم نزدیک هستند و برای هم میتپند دوستت میدارم به اندازه همین تپیدن ،همان قدر شیرین و با ارزش ......
محبوب من چشم های محترم شما تمام غرور من است...
عزیزم ...تو با ریمل نه ،ریمل از کنار چشم تو بودن خوشگل میشه ...تو با ماتیک نه ،ماتیک از همسایه بودن با لب تو خوشرنگ میشه ...رنگ مو ؟!اون از هم آغوشی با موهای تورنگ خوش به خودش میگیره ...لباس های تنگ و جذب ؟!لباس از هم نفس شدن با پوست توقیافه مغرورانه به خودش میگیره ...میفهمی ... ؟کنار من راحت باش ...تو کنار دنیا نه ، دنیا کنار تو قشنگ میشه ...دیوونه ! تو نقاشی خدایی ...به خودت هم نرسی ، همچنان زیبایی ...پس کنار من...
زیبا ترین لبخند لبخنننننند های توعه زیبا ترین نگاه نگاه های تو بهترین دنیام چشمای توعه خوشگل ترین صورت زیباییی تویه■■■¤¤...
چرا همه تصدق رفتناشونو میذارن واسه چشما، واسه صورت و مو و تن...چرا هیشکی قربون صدقه ی استخوانای یارش نمیره.مثلا بگه...الهی بمیرم برای هر ۱۲ جفتِ دنده های سینه ات؛که قلبتو نگه داشتن...
گله اے ازت نمیکنم ، همین که میدانم دیگر کسی مثل من دوستت نخواهد داشت کافیست...😔😒...
اینکه هوامُ داریمنم هَواتُ دارمبی توهمش دنبالیه دیداردوبارمیعنی عاشقیم امّابه همدیگه نمیگیمیعنی حاضریم حتّیبرای هم بمیریماگه میخوایم آخرشدودِل به هم برسهیکی ازمابایدازغرورش دس بکشه ......
بدون تو هم میشه ادامه داد، اما از اون به بعد دیگه نمیشه اسمشو زندگی گذاشت...
من دلم خیلی چیزا میخواد، چشاتو واسه نقاشی ، یه خونه حتی نقلی که تو پشت پنجرش باشی💝...
حتی اون لحظه ای که من اسیرخاک شدم محاله یادت ازقلب عاشق پاک کنم...
جرعت یا حقیقت؟🤨+ حقیقت!✌🏻 عاشق شدی؟!😃+ نه!✨ پس چرا توی همه ی متنات می نویسی به نام کسی که یک جفت چشم سیاه را در یک جفت چشم عسلی خلاصه کرد؟ + آخه حس ما از عشق گذشته... (:...
نه مجرمه،نه دزد،نه کلاه بردار،نه قاتل،نه خلافکار،نه مافیایی،نه ساقی،نه معتاد...فقط جرمش اینه که دلمو دزدید...کلاه قلبم و برداشت و از خط قرمزام عبور کرد...قاتل عقلم شد و احساسم و زنده کرد.. .ساقی چشمام شد و وقتی خمار بودم برام مثل مرفین عمل کرد،با صداش، خندش و نگاش،بهم آرامش تزریق کرد...به نظرتون حکمی جز، موندن و بودنش، تا قیام قیامت و زندانی شدنش توی قلبم،تا ابد ابدیت، حکم زیادی برای این همه جرم هست؟!جرم شیری...
آقای محترم عزیزی که این روزها هوش از سرمون پروندی لازمه یه سری چیز هارو یادآوری کنم جناب، ما یه زمانی خواب داشتیم، ساعت نمی شمردیم شب بشه شمایل شمارو تصور کنیم قند تو دلمون آب شه، اصلا حال دلمون به حرفای شما وابسته نبود، خنده و گریه مون برای کسی رو نشده بود، حالا با همه ی این تفاسیر هنوزم معتقدی عشق شاخ و دم داره؟...