شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
درس زیاد می خواندمو هر جایی که برایم مهم بودبا یک مدادزیرش خط می کشیدم :"قانون اول نیوتن"همیشه یکی از سوال های امتحانی بودقانون جاذبه هم ،گفتم جاذبهیاد چشم های مادرم افتادمیاد چشم های بی بییاد چشم های توو چشم...عضو مهمی ستاگر نه زن هااینقدر با دقت،رو به آینهزیرش با مداد خط نمی کشیدند ......
کلمه " عزیزم " ...به بعضی ها خیلی می آید...مثلا وقت هایی کهمرا " عزیزم " صدا می کنی ...!چقدر توبه من می آیی ......
"گلم"که صدایت می کنمشمعدانیچه اخمی می کند!مانده ام "جانم" راچقدر آهسته بگویمتکه هم تو بشنویو هم آب از دل هیچ گنجشکیتکان نخورد....
چرا همه تصدق رفتناشونو میذارن واسه چشما، واسه صورت و مو و تن...چرا هیشکی قربون صدقه ی استخوانای یارش نمیره.مثلا بگه...الهی بمیرم برای هر ۱۲ جفتِ دنده های سینه ات؛که قلبتو نگه داشتن...
به من بگوکه هنگام پیریبه وقت نیاز و عجزدرست در راس الزمان آلزایمر و زانو دردهنوز هم دوستم خواهی داشت؟هنوز هم عاشقانه نگاهم خواهی کرد؟و از آدرسی که در جیب کتم پنهان کرده ای ...پلاک خانه ات خواناست؟...
عشق من به تواگر پرنده بود...نه چکاوکنه کبوتران جلدو نه حتی مرغان مهاجرکه می روند و باز می گردندعشق من به توگنجشکی تنهاست!که در زمستان چشم هایتپشتِ پنجره ای برف آلود و سرددست هایت راهمچنان نظاره گر است....
مرا دوست بدار!مرا آرام دوست بدار!مرا بسان نوازش باد بر گندمزاربسان کشیدگی موج بر امتداد ساحلو سادگی بی حصرِ آسمانی آبیدوست بدار!...
دوستم داشته باشو هر باربه اسم کوچکم صدا بزنمرا "حواصیل" بخوانپرنده ای که بارها از کوچ جامانده ...!یا " رضاییه "دریاچه ای که هر روزدلش بیشتر شور میزند ......
قسم به موجبه پیچ و واپیچ جاده ی چالوسبه سیم تلفنبه مگنت باز یک "کاست"به جای پاهایمردانِ مست روی برفکه مستی عین راستی ست..قسم به پیچ و تاببه پیچ و تاببه پیچ و تاببه موهای فرفری ات..!!...
مادرم سه قانون داشتعاشق شو، عاشق بمان و عاشق بمیر..بابا می خندید و مثل تمام مَردهای آن روزها، عشق را کیلویی چند صدا می زد! خواهرم، قانون اول را خیلی دوست داشت..آنقدر زیاد که هر روز لابه لای فرمول های ریاضی و حساب چند بار مرورش می کرد تا شاید مردی پیدا شود برای اثباتش... برادرم، دومی را... مادر زادی عاشق بود... گنجشک های لب ایوان را "خاتون" صدا می کرد و به شمعدانی های روی طاقچه می گفت: "بانو" و حوض حیاط، چقدر شبیه قانون س...
گفتم: از حرفام نرنجیدی...؟گفت: نه!گفتم: ولی هر کی بود یه چیزی بهم می گفت...!گفت: مادرم انسولین میزنهاولا خیلی دردش می گرفت، بعدش کمتر شدحالا هر وقت سوزنو تو پوستش فرو میکنه، فقط میخندهالان منم اونطوری ام...!...
کاش همسرم بودی...و در آشپزخانه ی کوچکمانغذا کمی می سوختشیر سر می رفتیک بشقاب چینی می شکستیک لیوان کریستال هماز همان فرانسوی های اصل !من مثل مردهای قدیمداد می زدم:حواست کجاست خانوم؟!و تو آرام و با لبخند می گفتیبه تو آقا ... !...
خواستنت !گلیمی بودکه همیشهپاهایماز آن بیرون می زد......
شاید عشق دلیلی برای شروع یک رابطه باشد، اما آنچه باعث تداوم و بقای یک رابطه می شود، توانایی درک تفاوتها در افراد است...
مشکلات به دو طریق وارد زندگی ما می شوند، یا از طریق احساس بدبختی ما، یا از طریق احساس دلسوزی دیگران....
قدرت واقعى یک مرد به اندازه لبخند زنى هستش که در کنارش نشسته....
شب است و دیر وقتجز دوستت دارم ،️باقی کارها بماند برای فردا ... ️️️...
"عجیب دوستش داشتم"این جمله را برای هر چند نفر که خواستی بفرستخواهی دید که "تنهایی"به شکلی که فکرش را نمی کُنیبرای چند لحظه همه را به جایی دور دست،خیره می کند...!!!...
و این همه زیبایی و غمتقصیر تو نیستبه مادرت پاییز رفته ای......
دوست داشتنت ابدی است...
ده سرباز توی دستانت،پشت سنگری که تنم بود از چه می ترسیدند !؟که همدیگر را اینطور سفت گرفته بودند...
من دست از سرت بر نمی دارم تا وقتی که آرام بگذاری اش روی شانه ام...
به دست هابیشتر از قلب باور دارمدستش را که میگیریقلب ... با سرعت بیشتریشروع به تپیدن می کند...
ما درختان یک باغ بودیمیکی را شکستندیکی خشکیدیکی را آفت ...ما درختان یک باغ بودیمکه از دلتنگیهرکدام به سرنوشتی دچار شدمرگ چهره های گوناگونی داردولی فرقی نمی کندبه مُرده ها فقط می گویندمُرده...!...