پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مجسمه با کتابی در دست نشسته در آرامش، در اتاقی آرام ،نور می رقصد و سایه ها را عمیق می کند.چشمان او، دریچه ای به دنیای جدیدی از دانش،دستانش، دنیایی از اندیشه را ورق می زند.با ورق زدن هر صفحه،ایده ها و مفاهیم تازه ای زنده می شوند، و...روح آرام و اندیشمند به پرواز درمی آید.غزل قدیمی...
من اسیر مجسمه ای شده ام که از تو به جا مانده است مدفون خاطرات و مغلوبِ ترک کردن است...برای فراموش کردنت عکس هارا ، فیلم ها و یادگاری هارا از بین برده استتار سفید موهایش را با رنگ می پوشاندخطوط صورتش را با آرایش محو میکندچین و چروک دست هایش را قایم میکندقلبش را چه کار کند؟! صدای قدم زدن روی خرده شیشه های دلش را در سکوت شب چگونه پنهان کند؟!از حبس ابدی که در خاطراتت خورده است با کدام وثیقه آزاد شود...؟! نویسنده: کتایون آتاکیشی ...
𖣘•❦︎ + چرا قلکای به اینقشنگیِ چینی میسازن؟! خبپولاش که زیاد شد مجسمه یبه این نازیو باید بشکونیم! - از قصد اینجوری میسازن! + چرا؟! - که بدونی خیلی وقتا باید واسهرسیدن به پول و ثروت چیزایقشنگو پودر و داغون کنی... + می ارزه؟! - من این کارو کردم! نمی ارزید! اون مجسمه رو بذار یه گوشه... قشنگه! نگهش داریم! بدجنس ترین خوب من ریحانه غلامی banafffsh...
خودت باش،نه تندیسی که دیگران می خواهند!وقتی قالب فکر دیگران می شوی،زیبا میشوی به چشمشان،اما ،،قبول کن..تمام مجسمه ها شکستنی هستند،در کمال زیبایی.....
محبوبم سنگ مرمر همانقدر که درخشنده و زیباست، همانقدر هم سرد است...تن آدمی خنک می شود وقتی به آن تکیه می دهد...آنقدر خنک که پوست مور مور می شود و یواش یواش دلزده ات می کند...آنقدر که می گریزی و دوباره به گرمای زندگی در درون خودت چنگ می اندازی...نمیدانم شاید توقع من از سنگها زیاد شده...شاید دیوارهای مرمری را به چشم تکیه گاه نباید نگاه کرد...شاید دیوارهای سنگی آنقدر هم که به نظر می رسند محکم و سخت و گرم نباشند...محبوبم به تو که فکر میکنم چهره ات در ...
اگر می خواهی مجسمۀ کسی را بسازی، مجسمۀ معلمان را بساز. آن ها قهرمانان جامعه هستند....
گنجشک های شهر دیگر حوالی آدم ها پر نمی زنند از وقتی به جای درخت ها مجسمه هایی کاشته اند که بوی هیچ فصلی را ندارد....
این روزها مانکنمترجیح میدهم مانکن باشمچون جسمم تهی شدهپوچممانند مجسمه چینیطغیان شدههمه ی وجودمتکه تکه میشودفرو میرزداگر تکانش دهی...