پنجشنبه , ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
من شکستم تا تو دل را نشکنی، اما چرامی کشانی پای دل را با خودت تا ناکجامن شکستم بی صدا اما نمی دانی چه شداز کنارم می روی بی من چه آسان بی وفامی روی بی اعتنا از شهر قلب شاعرممی زنی خنجر به پشتم ناگهان و بی هوادر دلم دارم هوایت، مستم از عطر تنتهر تپش از قلب من با قلب تو شد هم صدانای دل کندن ندارم از تو پس جانم بمانالتماست می کنم با من بمان تا انتهامجید محمدی(تنها)نام شعر:با من بمانکانال تلگرامی شاعر مجید محمدی:htt...
عاشقیدر آخرین زمستانبا کوهی از شعربا قلمی با دنیایی از گفته های ناگفتهسکوت عاشقانه ها را شکست...
لبخند که میزنیتبسم کنان خورشیددست زمین را می گیردو متولد می شود صبحدر پس لبخند تو...